لهو و لعب. [ ل َهَْ وُ ل َ ع ِ / ل َهَْ وُ ل َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طرب و بازی و عشرت و شادی و سرگرمی. رجوع به لهو و نیز لعب شود : حاصل لهو و لعب دنیا چیست نام زشت و خمار و جنگ و جدل.سعدی.دریغا که فصل جوانی برفت به لهو و لعب زندگانی برفت.سعدی.
معنی کلمه لهو و لعب در فرهنگ فارسی
از اتباع .
جملاتی از کاربرد کلمه لهو و لعب
در دنیا با وجود اشتغال به معاصی و لهو و لعب، نعمت را باز نگرفت چگونه در آخرت که دست از همه جا کوتاه، و بجز درگاه او پناهی نیست آدمی را وا می گذارد؟ بلی:
ما هیچ کنترلی بر گوش خود نداریم. گوش ما هرچه دوست دارد، مثلاً غیبت را دوست دارد، ما هم تسلیمش میشویم، لهو و لعب را میپسندد، ما هم تسلیمش میشویم… ما بر عصبانیت خود کنترلی نداریم. میگوییم (من خودم یکی از آن افراد هستم): آقا من عصبانی شدم، هرچه به دهانم آمد گفتم. عصبانی بودن یعنی چه؟! من عصبانی شدم، یعنی من شخصی هستم که صاحب روح خودم نیستم، همین که عصبانی شدم، اختیار من در دست اوست، من هر چه به دهانم میآید میگویم چون عصبانی هستم. دیگری صاحب شهوت خودش نیست. آیا انسان نباید اختیار روح خودش را داشته باشد؟
از لهو و لعب معرض و از عیش و طرب دور با فضل و هنر جفت و به فرهنگ و خرد یار
ساقیا باده که ایام طرب میآید شوق در دل ز پی لهو و لعب میآید
لهو و لعب سرور شماریم ای دریغ کاز شومی نفوس گرفتار محنتیم
عشقم به لهو و لعب «نظیری » ز سر نرفت افسانه خنده تلخ کند بر لبم هنوز
چنان لهو و لعب کردست مغرور شدی مشغولِ مال و ملک و منشور
ز پادشاه توانا به وقت لهو و لعب نترسی و متزلزل ز ناتوان عسسی
ولیکن دل خسته هم روز غم بشب چون رساند بلهو و لعب
لهو و لعب طرح نفاق افکند دل ز حجازت به عراق افکند
تا جهان گویدش الصدر جهان تا دم صور یکدم از لهو و لعب مگذر و مگذار مرا