له کردن. [ ل ِه ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خُرد و نرم سائیدن چنانکه گوشت را در هاون. - دک و پوزش را له کردن ؛ خرد وخاکشی ساختن. - له و لورده کردن ؛ خرد و خاکشی کردن.
معنی کلمه له کردن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- مضمحل کردن . ۲- کوفتن خرد کردن : گردوها را با پاشن. کفش له کرد . خرد و نرم سائیدن چنان که گوشت را در هاون . له و لورده کردن .
معنی کلمه له کردن در ویکی واژه
schiacciare
جملاتی از کاربرد کلمه له کردن
عهد تو سایه و صبا گو بشکن که راه من رو به حریم کعبه لطف اله کردن است
ز پیکان عالمی پر ژاله کردند زمین از خون مردم لاله کردند
ناله کردن تا چه بگشاید مرا این زمان از باغبان باید مرا
تکش را چو درکین سرآمد زمان یلان حمله کردند بر پهلوان
هر دم بپیچد آتش و نالد به سوز دل وین ناله کردنش همه از چوب خوردن است
ناگهان جمعی از ارباب قبول شب در آن مرحله کردند نزول
نیست از رنجش «نظیری» گر شکایت میکنم عندلیبم ناله کردن هست رسم و عادتم
به زیور ساحت آتشکده، چون حجله کردندی ز عشق هرمز آن حجله، به آتش سجده بردندی
از پی ببریدن راس همایون حسین فرقهٔ ناراست گویان، جمله کردند اتفاق
چون کار ز دست جمله کردند برون چه کار زدست ما برآید آخر