لنگری

معنی کلمه لنگری در لغت نامه دهخدا

لنگری. [ ل َ گ َ ] ( حامص )عمل مقیم ساختن به جائی یا متوقف کردن :
آسمان در کشتی عمرم ندارد جز دو کار
گاه شادی ، بادبانی گاه محنت ، لنگری.انوری.|| ( ص نسبی ) منسوب به لنگر. صوفیه واخیه و ارباب فتوت. اهل لنگر.
لنگری. [ ل َگ َ ] ( اِ ) بشقاب مانند بسیار بزرگ که در آن پلاو کنندو آن نسبت به لنگر صوفیان و فتیان است که این ظرف در آنجا به کار برده میشد. نوعی از طشت بزرگ. ( غیاث ).بشقابی سخت بزرگ. لگن مانندی بزرگ برای غذاخوری. صحن. بشقاب گونه ای بسیار بزرگ با لبه پهن که در لنگرهادر آن طعام کشیدندی خوردن صوفیان را. ظرف بزرگ برای کشیدن پلو، شاید معمول لنگرهای درویشان بوده است. قسمی دوری بزرگ. دوری بسیار بزرگ لب تخت. ظرف غذا که از قاب بزرگتر باشد. دوری های بسیار بزرگ با لبه های پهن : دوهزار چینی دیگر از لنگری و کاسه های کلان و خمره های چینی کلان و خرد. ( تاریخ بیهقی ص 425 ).
منشین به بحر سفره شاهان که اندر او
گرداب شاه کاسه و طوفان لنگری.محسن تأثیر ( از آنندراج ).- امثال :
وقتی که نیست کو اشتها وقتی که هست دو لنگری .

معنی کلمه لنگری در فرهنگ معین

(لَ گَ ) [ یو - فا. ] (اِمر. ) قاب بزرگ غذاخوری با سرپوش .

معنی کلمه لنگری در فرهنگ عمید

۱. بشقاب چینی بسیاربزرگ.
۲. (صفت نسبی )=[مجاز] سنگین.

معنی کلمه لنگری در فرهنگ فارسی

۱- ( صفت ) منسوب به لنگر ( کشتی ) . ۲- منسوب به لنگر ( صوفیان و اهل فتوت ) .۳- ( اسم ) قاب بزرگ غذاخوری با سرپوش : دو هزار چینی دیگر از لنگری و کاسه های کلان و خمره های چینی کلان و خرد و سیصد شادروان ...
بشقاب مانند بسیار بزرگ که در آن پلاو کنند و آن نسبت به لنگر صوفیان وفتیانست که این ظرف در آن جا به کار برده می شد .

معنی کلمه لنگری در دانشنامه آزاد فارسی

لَنگری
کوهی در استان مازندران، شهرستان تنکابن، کوهستان البرز مرکزی، با ارتفاع ۴,۵۱۰ متر. در ۴۹کیلومتری جنوب تنکابن قرار دارد. رودهای گرماب رود و سه هزار از این کوه سرچشمه می گیرند و بعد از تخت سلیمان پنجمین کوه بلند ایران است.

معنی کلمه لنگری در ویکی واژه

قاب بزرگ غذاخوری با سرپوش.

جملاتی از کاربرد کلمه لنگری

به تمکین سرشار حسن و جمال به بی لنگریهای شوق وصال
در بحرِ عشق گر چه گران هم چو لنگریم تا آشنا نداند بیگانه می‌رویم
زحمت‌تدبیر یکسونه‌که در دیای عشق بادبانی نیست کشتی را به از بی‌لنگری
با تکلف بر کسی نعمت گوارا کی شود؟ سیر میگردی ز جان، چینی شود تا لنگری
دب لا گر صبر داری همچو نوح اندوه نیست کشتی بیطاقتان سرگشته از بیلنگری است
کشتی دل، چون ز دریا غمت بیرون رود؟ همچو یاد کوه تمکین تو، دارد لنگری؟!
چه سندان روی او آئینه روح چه سندان لنگری در کشتی نوح
با وجود اینکه دارم لنگری چون درد تو دل تپیدن داد بر بادم، ببین احوال چیست؟
کوه طاقت صائب از دل گو گرانی را ببر این محیط بیکران را لنگری در کار نیست
آن چنانم مضطرب کز من گران لنگریست در ره صرصر غبار و بر سر گرداب خس