لنگ
معنی کلمه لنگ در لغت نامه دهخدا

لنگ

معنی کلمه لنگ در لغت نامه دهخدا

لنگ. [ ل ُ ] ( اِ ) فوطه. ازار. ایزار. بستنی. جامه حمام. میزر. جامه ای که در رفتن به گرمابه بر کمر بندند. پارچه مستطیل شکل که در گرمابه بر کمر بندند پوشیدن سفلای بدن را. با فعل بستن صرف می شود.
- امثال :
لنگ حمام است هر کس بست بست .
لنگ ملانصرالدین است .
لنگ. [ ل ِ ] ( اِ ) پا از بن بیغوله ران تا نوک ابهام قدم. پا باشد از انگشتان تا بیخ ران. ( جهانگیری ). پا. || وظیف ( در ستور ). دست و پای ستور. ساق و ذراع چهارپا :
یکی مادیان تیز بگذشت خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ.فردوسی.ز دریا برآمد یکی اسب خنگ
سرین گرد و چون گورو کوتاه لنگ.فردوسی.همان شب یکی کرّه ای زاد خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ.فردوسی.- تا لنگ ظهر خوابیدن ؛ تا پس از زدن آفتاب خفتن.
- یک لنگ پا ایستادن .
- یک لنگه مرغ ؛ یک پای آن.
- امثال :
قسم مخور که باوره ، لنگ خروس برابره .
|| کعب پا را نیز لنگ گفته اند. ( برهان ). برهان چنین نوشته ودر سامی فی الاسامی در لغات راجعه به آهو و از قبیل آن می نویسد: موقف و مخدم ، سپیدلنگ و از تتبعی که ممکن شد چنان دانم که لنگ به معنی جای دست برنجن و خلخال است از دست و پای. || این کلمه مزید مؤخر برخی کلمات واقع شود و افاده معانی خاص کند، چون :نیم لنگ. ( فردوسی ). شتالنگ. بشلنگ. ( اسم محل ). هفت لنگ. ( ایلی از بختیاری ). چهارلنگ. ( ایلی از بختیاری ). پشلنگ. پشت لنگ. اشتالنگ. لیولنگ. || پای. پایه. در گیلان سه پایه مطبخ را سه لنگه گویند. || لنگه. نیم بار. نصف بار. و رجوع به لنگه شود. || فرد. طاق. تک. مقابل زوج : دو جفت و لنگی ، یعنی دو زوج و یک فرد. و رجوع به لنگه شود.
لنگ. [ ل َ ] ( اِ ) به هندی قرنفل است. ( تحفه حکیم مؤمن ).
لنگ. [ ل َ ] ( اِ ) لای ؟ لِه ؟ دُردی ؟ :
از لنگ و رنگ کون و دهان را به گرد خنب
کون لنگ خای کرد و دهان رنگ دوش کرد.سوزنی.
لنگ. [ ل َ ] ( ص )اَعرج. عَرجاء . آنکه پای او لنگد. آنکه لنگد. که یک پای کوتاه و یا شکسته دارد. شَل. آنکه یک پای کوتاه تر دارد. اکسح. ظالع. اَقزل. آنکه یک پای شکسته یا بریده یا خشک دارد. معیوب الرِجل. کسح. کسیح. کسحان. ( منتهی الارب ) :
چرخ چنین است و بر این ره رود
لنگ ز هر نیک و ز هر بد نوند.

معنی کلمه لنگ در فرهنگ معین

(لَ ) (ص . ) انسان یا حیوان که پایش آسیب دیده باشد و نتواند به درستی راه رود.
( ~ . ) (اِ. ) = لنگه : آلت تناسل مرد، شرم مرد، نره .
(لِ ) (اِ. ) (عا. ) هنگام ، وقت .
( ~ . ) (اِ. ) ۱ - پا. ۲ - لنگه ، لنگه بار. ،~ ِ کسی در هوا بودن کنایه از: وضع مبهم و نابسامان داشتن .
(لُ ) (اِ. ) پارچه ای که در گرمابه به کمر بندند.

معنی کلمه لنگ در فرهنگ عمید

۱. انسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود.
۲. پای آسیب دیده که بلنگد.
۳. خسته و وامانده: پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ: ۱۰۱۹ ).
۴. نیازمند به چیزی.
* لنگ کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه]
۱. آسیب رساندن به پای کسی، به گونه ای که بلنگد.
۲. [مجاز] کاری را تعطیل کردن.
۳. [مجاز] توقف کردن قافله میان راه.
۱. (زیست شناسی ) یک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان.
۲. نیمی از بار.
۳. یکی از چیزی که جفت باشد، مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب.
* لنگ کردن: (مصدر متعدی ) (ورزش ) در کُشتی، پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن.
پارچه ای مستطیل شکل که در گرمابه و زورخانه به کمر می بندند.
* لنگ انداختن: (مصدر لازم )
۱. (ورزش ) در زورخانه، پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتی گیر که در گود گرم کشتی هستند تا به خوشی از یکدیگر جدا شوند.
۲. [مجاز] تسلیم شدن و ترک نزاع کردن.

معنی کلمه لنگ در فرهنگ فارسی

( اسم ) هنگام وقت : هر روز تا لنگ ظهر می خوابد .
نام دهی جزئ دهستان ماسال بخش ماسال شاندارمن شهرستان طوالش .

معنی کلمه لنگ در فرهنگستان زبان و ادب

{crank} [قطعات و مجموعه های خودرو] هریک از بخش های برون محور (offset ) میل لنگ که سبب تبدیل حرکت رفت وبرگشت پیستون ها به حرکت چرخشی می شوند

معنی کلمه لنگ در دانشنامه عمومی

لنگ (سازوکار). لنگ ( سازوکار ) ( به فرانسوی: manivelle ) ) بازویی است که رابط بین شفت دوار و همچنین بخش رفت و برگشتی است و می تواند حرکت رفت و برگشتی را به حرکت دایره ای تبدیل کند.
لنگ دارای قابلیت تغیر زاویه محدود است و یک انتهای آن به عضوی وصل است که حرکت خطی دارد و دیگر انتهای آن حرکت دایره ای دارد.
کاربرد لنگ می تواند از رابط بین پیستون و میل لنگ در انواع موتورهای درون سوز که شاتون نامیده می شود تا دریل مکانیکی و پدال دوچرخه نام برد.
اصطلاح لنگ بیشتر در مورد سامانه هایی که با نیروی بدن انسان به حرکت در می آیند کاربرد دارد ( مثلاً دریل یا دوچرخ )
لنگ (ماسال). لنگ یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در استان گیلان واقع شده است. براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، لنگ ۴۵۸ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه لنگ در فرهنگ معین

معنی کلمه لنگ در دانشنامه آزاد فارسی

لُنگ
پوششی مستطیلی از پارچۀ نخی با طرح چهارخانه و معمولاً به رنگ قرمز. از این پوشش به عنوان پارچۀ خشک کن در حمام ها استفاده می شود. در زورخانه ها نیز روی شلوار زورخانه پوشیده یا به عنوان زیرانداز در نقش عرق گیر و همچنین بر روی شانه ها استفاده می شود.
لنگ (ریاضیات). لَنگ (ریاضیات)(crank)
محوری دارای یک یا چند خمیدگی با زاویۀ قائمه . از لنگ برای انتقال حرکت یا تبدیل حرکت رفت وبرگشتی، جلو ـ عقب یا بالا ـ پایین، به حرکت چرخشی یا عکس آن استفاده می کنند. اگرچه از به کارگیری وسایلی مشابه در عهد باستان ، حتی در قرن ۱م در چین و در قرن ۸م در اروپا، نشانه هایی به دست آمده است، در قدیمی ترین سند مکتوب، استفاده از لنگ در ماشین آبکشی را به جَزَری ، ریاضی دان عرب قرن ۱۲م، نسبت داده شده است. در فناوری در حال توسعۀ اروپا در قرن ۱۵م، استفاده از لنگ بسیار متداول بود.

معنی کلمه لنگ در ویکی واژه

ازار، جامه‌ی حمام که بر کمر بندند
zoppo
لُ

جملاتی از کاربرد کلمه لنگ

هر نفس در عالمی جولان کند همچون حباب کشتی بی لنگر ما را درین دریا مجو
برهنه همی بر زنی با پلنگ به دریا کنی آشنا با نهنگ
برآشفت پس شه بسان پلنگ ازان پس بفرمودشان ساز جنگ
میم کم داد لیکن بد نباشد ز چشم کور اشک لنگ نیکست
گران سنگ شد لنگر حلم او به خفت کشیدن ز خضم لعیم
نداند همی ساز و آیین جنگ نه پرخاش شیر و کمین پلنگ
یکی کوه پر پلنگ، یکی بیشه پر هزبر یکی چرخ پر نجوم، یکی باغ پر نگار
بر النگی و بر سپاهش دم آیت کل من علیها فان
همی برکشیدی ز دریا نهنگ به دم در کشیدی ز هامون پلنگ
در آن سال و در جریان جنبش سبز به جهت نوشته‌ها و‌ مصاحبه‌های تاثیرگذاری که داشت بازداشت و به مدت ۸ ماه در انفرادی‌ها ی اطلاعات سپاه و زندان لنگرود قم به سر برده است.
ز دریا نهنگی بجنگ آمدست که جوشنش چرم پلنگ آمدست