لمح

معنی کلمه لمح در لغت نامه دهخدا

لمح. [ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) امربارز و آشکار. یقال : لارینک لمحاً باصراً؛ ای امراً واضحاً. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) چشم زد.
- لمح ٌ باصر ؛ نگاه تیز.
- لمح ِ بصر ؛ چشم زدن. چشم بر هم زدن. لمح العین :
مکن هرگز بدو فعلی اضافت گر خرد داری
بجز ابداع یک مبدع کلمح العین او دانی.ناصرخسرو.
لمح.[ ل َ ] ( ع مص ) نگریستن. ( دهار ) ( زوزنی ) ( تاج الصادر ). نگریستن و دیدن به نگاه خفی و پنهان. ( منتهی الارب ). دیدن به نظر سبک. ( منتخب اللغات ). لمذ. ( منتهی الارب ). || درفشیدن برق. درخشیدن برق. ( زوزنی ). درخشیدن برق و ستاره. ( منتهی الارب ). درخشیدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). لمحان. تلماح. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه لمح در فرهنگ معین

(لَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - دزدیده و باشتاب به چیزی نگاه کردن . ۲ - درخشیدن .

معنی کلمه لمح در فرهنگ عمید

۱. دزدیده و با شتاب به سوی چیزی نظر کردن.
۲. درخشیدن برق یا ستاره.

معنی کلمه لمح در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- نگریستن بنگاه پنهان . ۲- نگریستن دیدن . ۳- درخشیدن ( برق ستاره ) . ۴- ( اسم ) چشم زد : لمح بصر.

معنی کلمه لمح در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَمْحِ: نظر کردن فوری و به عجله (لمح بصر یعنی چشم برهم زدن، که آن را خطف البصر نیز میگویند )
تکرار در قرآن: ۲(بار)
نگاه تند. چشم بهمزدن. در نهایه آنرا نگاه تند گفته و گوید: در حدیث آمده«کانُ یَلْمَحُ فِی الصَّلوةِ وَ لایَلْتَفِتُ» در نماز با چشم اشاره می‏کرد و روی بر نمی‏گردانید. در مجمع البیان آن رانگاه‏تند و در قاموس اختلاس نظر و در اقرب بازشدن چشم به سوی چیزی... گفته است . . ظاهرا آیه دوم نیز در باره مجی‏ءآخرت است و مراد از امر دستور وقوع آن می‏باشد واز «واحِدَة» می‏توان فهمید که تقدیر آن «وَ ما اَمْرُنا اِلَّا کَلِمَةٌ واحِدَةٌ» است و گرنه می‏بایست «واحِد» گفته شود. یعنی کارآخرت و وقوع آن مانند اشاره چشم یا نزدیکتر از آن است احتمال هست مراد آسانی وقوع قیامت در قدرت خدا باشد مانند آسانی اشاره به چشم نه سرعت وقوع قیامت. این لفظ فقط دوبار در قرآن آمده است.

معنی کلمه لمح در ویکی واژه

دزدیده و باشتاب به چیزی نگاه کردن.
درخشیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه لمح

احمد المحارمه (عربی: أحمد المحارمة؛ زادهٔ ۱۸ ژوئن ۱۹۹۷) بازیکن فوتبال اهل اردن است.
استان وُسطی (به عربی: المحافظة الوسطی ) نام استانی در کشور عمان است.
ابراهیم بن عبدالمحسن العُرَیِّض، در ۸ مارس ۱۹۰۸م / ۱۵ صفر ۱۳۲۷ق در بمبئی زاده شد، پدرش بازرگانِ مروارید بود. او ابتدا در همان‌جا درس آموخت سپس به سال ۱۹۲۷م به بحرین رفت. زبان عربی را آموخت و در شرکت نفت از سال ۱۹۳۷–۱۹۶۷ کار کرد.
التوبة والذکر و الانس والمحبة والطلب والمعرفة واوجود. ار یاونده بجای نیست، یافت هست، یاونده که بجای بود، که جوینده مست است. یافت علتست، یافت چیزی بود، کی تو پیش ازان کی چیز نبود و توبی، پس آنرا یاوی این شرکست، در تصوف ازین هیچ چیز نیست، در تصوف هیچ چیز بکار نیاید، جز ازان که بود. تصوف آنست: که شبلی فرا آن جوان گفت. القصه: یا آگاهیست یا یافت. یافت محضست و آگاهی فوتست، و هر چه فرود از یافت، خود هیچ چیز نیست، و از یافت عبارت نیست، مرد ازان پرواز عبارت ناتوان. نشان از یافت هم یافتست، نشان ازو هم اوست، دلیل بروهم اوست، آنجا که است فراخ تراست از دریا و از آسمان و زمین.
اَبُوالمحاسن‌ محسن‌ که حسن همت او به حشمت است مشار و به نعمت است مشیر
المحمودلی (به عربی: المحمودلی) یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در ناحیه الجرنیه واقع شده‌است.
کشور لبنان شامل هشت استان (به عربی: ألمحافظة) است.
ابراهیم بن عبدالقادر حسنی کوکبانی (۱۷۵۶–۱۸۰۸) فقیه زیدی، شاعر و نویسنده یمنی در نیمهٔ دوم سدهٔ هجدهم میلادی بود. خاستگاهش کوکبان، یمن بود اما خود زاده و درگذشتهٔ صنعاست. کشف المحجوب عن صحة الحج بمال مغصوب، إنباه الأنباه فی حکم الطلاق المعلق بان شاء الله، التنبیه علی ما وجب من اخراج الیهود من جزیرة العرب از آثار اوست.
کو لمحه ای که پنجهٔ مژگان شوخ او با چاک سینه دست و گریبان نمی شود
و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «الا ادلکم علی التیس المستعار؟ قالوا بلی یا رسول اللَّه، قال هو المحلّل و المحلّل له»
ظلمة النفس تجتنی نورا تلتقی کل لمحة نورا
مُعین مُلکِ مَلک‌بوالمحاسن مُحسن کریم خوب سیر مهتر خجسته لقا