لمان.[ ل َ ] ( اِخ ) ( الَ... ) نام قومی. و هم الذین کانواقصدوا سواحل الشام فی الدولة الایوبیة. و مواطنهم فی شمال البحر الرومی غرباً بشمال. قال فی العبر و هم من ولد طویال بن یافث بن نوح. ( صبح الاعشی ج 1 ص 370 ). لمان. [ ل َ ] ( نف ، ق ) در حال لمیدن. لمان. [ ل ِ ] ( اِخ ) دریاچه ای به ژنو. لمان. [ ل ِ ] ( اِخ ) مورخی است. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 554 شود.
معنی کلمه لمان در فرهنگ فارسی
دریاچه ایست بدرازی ۷٠ و به پهنای ۱۴ کیلومتر در جنوب کشور سویس در دامنه شمالی کوهستان آلپ . شهر ژنو در گوشه جنوب باختر آن واقع شده و رودخانه [ رن ] از آن سرچشمه میگیرد . مورخی است
معنی کلمه لمان در فرهنگستان زبان و ادب
{sheer , natural sheer} [حمل ونقل دریایی] حالت شناورِ درلنگر هنگامی که براثر جریان باد یا آب، بین شناور و زنجیر آن زاویه ایجاد شود
معنی کلمه لمان در ویکی واژه
حالت شناورِ درلنگر هنگامی که براثر جریان باد یا آب، بین شناور و زنجیر آن زاویه ایجاد شود.
جملاتی از کاربرد کلمه لمان
خود بخود کفر محبت شود آخر ایمان کافر عشق تو گیرم که مسلمان شود
تو آن نهای که کنی گاگاه سلمان را به نامه یاد و من این نانوشته میخوانم
در روی بتان چو نور وحدت دیدیم زنّار بریدیم و مسلمان گشتیم
تو روشن میکنی ماها چه آفاق و چه انفس را تو روزی میدهی شاها چه کافر چه مسلمان را
از تو کافر دل امید آب حیوان داشتم خود برای خوردن خون مسلمان آمدی
فدای یار کن این جان نازنین سلمان چه جان عزیزتر از یار نازنین باشد