لم دادن

معنی کلمه لم دادن در لغت نامه دهخدا

لم دادن. [ ل َ دَ ] ( مص مرکب ) یک بری بر بالش یا مخده ای تکیه کردن برای تمدد اعصاب. لمیدن. به راحت به یک سوی بدن نیمه دراز کشیدن.
- در ماشین های شخصی لم دادن یا لمیدن ؛ یک بری تکیه کردن.

معنی کلمه لم دادن در فرهنگ معین

(لَ. دَ ) (مص ل . ) (عا. ) تکیه دادن .

معنی کلمه لم دادن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) بر بالش یا مخده یا صندلی راحتی و غیره برای تمدداعصاب و استراحت تکیه کردن لمیدن : ساعتها پای کرسی لم میداد و دل نمی کند .

معنی کلمه لم دادن در ویکی واژه

(عا.)
تکیه دادن.

جملاتی از کاربرد کلمه لم دادن

علم دادند به ادریس و به قارون زر و سیم شد یکی فوق سماک و دگری زیر سمک
آنجا که قرار کار عالم دادند هر چیز که دادند مسلم دادند
فایده سوم اُنس باشد به دیدار زنان و راحتی که دل را حاصل آید به سبب مجالست و مزاح با ایشان که آن آسایش سبب آن باشد که رغبت عبادت تازه گردد که مواظبت بر عبادت ملالت آرد و دل در آن گرفت شود و این آسایش آن قوت را بازآورد. و علی (ع) می گوید که رات و آسایش به یک راه از دلها باز می گیرند که دل از آن نابینا شود. و رسول (ص) وقت بودی که اندر آن مکاشفات کاری عظیم بر وی درآمدی که قالب وی طاقت نداشتی، دست بر عایشه زدی و گفتی، «کلمینی یا عایشه بامن سخن گوی»، خواستی تا قوتی دهد خود را تا طاقت کشیدن یا روحی دارد، چون وی را باز بدین عالم دادندی و آن قوت تمام شدی، تشنگی آن کار بر وی غالب شدی گفتی، «ارحنا یا بلال» تا روی به نماز آوردی. و گاه بودی که دماغ را به بوی خوش قوت دادی و برای این گفت، «حبب الی من دنیاکم ثلاث: الطیب و النساء و قره عینی فی الصلوه» گفت، «سه چیز در این دنیا دوست من ساخته اند: بوی خوش و زنان و نماز.» ولیکن تخصیص نماز را فرا نمود که مقصود آن است که گفت، «روشنایی چشم من در نماز است»، و بوی خوش و زنان آسایش تن است تا قوت آن یابد که به نماز رسد و قره العین که در وی است حاصل کند.
کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند. به اعتماد حلم او ترک علم دادند. اغلب اوقات به بازیچه فرا هم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی الآیة... این آیت دلیل است که سلم دادن در شرع جایز است، همان سلم که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم شرح داد و بیان کرد و گفت‌ «اسلفوا فی کیل معلوم و وزن معلوم و اجل معلوم».
«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» بگو ای محمّد بگروید باین نامه یا مگروید، «إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» ایشان که ایشان را علم دادند، «مِنْ قَبْلِهِ» پیش از آمدن این نامه، «إِذا یُتْلی‌ عَلَیْهِمْ» هر گه که بر ایشان خوانند این نامه، «یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً (۱۰۷)» بر روی می‌افتند بسجود.
نباشد در غزل تا وصف موزون قامتی «ترکی» مسلم دادن که شعر هیچ کس، موزون نخواهد شد