معنی کلمه لله در لغت نامه دهخدا
گفت و فی اﷲ ای سره مرد
آن کن از مردمی که شاید کرد.نظامی.- ابوک ( در تعجب و در مدح ) ؛ برای خداست خوبی پدر تو که چون تو پسر شریف و فاضل زاد. ( منتهی الارب ).
- الحمد ؛ سپاس مر خدای را.
- المنة؛ سپاس خدای را.
- انت ؛ خدا نگهدارتو باد. خدایت ترا نگهدار باد.
- تلاده ؛ به معنی درّه است.
- ثوباه ؛ به معنی درّه است. ( منتهی الارب ).
- لِلّ̍ه ِ دَرﱡ قائِلِه ؛ لِلّ̍ه ِ درّه. خیر و خوشی باد گوینده را. دَرﱡ قائل :
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمائل
هر کس شنید گفتا دَرﱡ قائل.حافظ.- دَرﱡک ؛ خیر تو باد. خوش باد تو را. خیرت باد : بوبکر را بونصر گفت ﷲدرّکما که شما دو تنید. ( تاریخ بیهقی ص 522 ).
لله. [ ل َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) نی. نای. قَصب ( در دیلمان و گیلان ).
لله. [ ل َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) ( مأخوذ از کلمه لالا ) مربی ِ مرد طفلی از اطفال اعیان.مقابل دده که زن است. لالا. پرستار کودک. حاضن : مگر شاه با لله اش بازی میکند؟ مگر بازی شاه با لله است ؟