لقیه

معنی کلمه لقیه در لغت نامه دهخدا

( لقیة ) لقیة. [ ل ُق ْ ی َ ] ( ع مص ) لِقی. لقاء. دیدار کردن. ( منتهی الارب ). دیدار. یک بار دیدن. ملاقات :
جز یکی لُقْیه که اوّل از قضا
بر وی افتاد و شد اورا دلربا.مولوی.جوحی آمد قاضیش نشناخت زود
کو به وقت لقیه در صندوق بود.مولوی.|| کارزار کردن. ( دهار ).

معنی کلمه لقیه در فرهنگ معین

(لُ یَ یا یِ ) [ ع . لقیة ] (مص م . ) ۱ - یک بار دیدن . ۲ - د یدار کردن ، ملاقات کردن .
(لُ یَ ) [ ع . ] (مص ل . ) دیدن ، دیدار کردن .

معنی کلمه لقیه در فرهنگ عمید

۱. دیدن، دیدار کردن.
۲. استقبال کردن.

معنی کلمه لقیه در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- یک بار دیدن . ۲- دیدار کردن ملاقات : جز یکی لقیه که اول از قضا بر وی افتاد و شد او را دلربا ... ( مثنوی لغ. )
ماده لزجی که از چشم خارج شود . پیخ . لقائ . دیدار کردن

معنی کلمه لقیه در ویکی واژه

دیدن، دیدار کردن.
لقیة
یک بار دیدن.
د یدار کردن، ملاقات کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه لقیه

نتیجه دل سخت است تنگ خلقیها پلنگ خشم درین کوهسار می باشد
یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ قرأ اهل المدینة و البصرة: یخرج بضم الیاء و فتح الراء و قرأ الآخرون بفتح الیاء و ضم الراء، و اللؤلؤ اسم لکبار الدر، وَ الْمَرْجانُ صغار اللؤلؤ. و قیل المرجان هو البسّد و هو خزر حمر، یقال یلقیه الجن فی البحر.
«تمور» ای تتحرّک و تدور. و ذلک انّ اللَّه یحرّک الارض عند الخسف بهم حتّی یلقیهم الی اسفل و الارض تعلو علیهم و تمور فوقهم، تقول: مار یمور اذا جاء و ذهب.
جوحی آمد قاضیش نشناخت زود کو به وقت لقیه در صندوق بود
فانزل اللَّه تعالی قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ الی آخر السّورة: قال ابن صوریا خصلة ان أنت قلتها آمنت بک و اتبعتک، ای ملک یأتیک بما یقول اللَّه؟ قال جبریل و لم یبعث اللَّه نبیّا قط الا و هو ولیّه. قال ابن صوریا ذاک عدونا من الملائکة، و لو کان میکائیل مکانه لآمنّا بک، انّ جبریل کان ینزل بالعذاب علی اسلافنا، و انه عادانا مرارا کثیرة، و کان اشد ذلک علینا، ان اللَّه تعالی انزل علی نبینا ان بیت المقدس سیخرب علی یدی رجل یقال له بخت نصر و اخبرنا بالحین الذی یخرب فیه، فلما کان وقته بعثنا رجلا من اقویاء بنی اسرائیل فی طلبه لیقتله، فلقیه ببابل غلاما مسکنا، فاخذه لیقتله فدفع عنه جبریل. و قال لصاحبنا ان کان ربکم هو الذی أذن فی هلاککم فلن تسلّط علیه، و ان لم یکن هذا فعلی ایّ حق تقتله؟ و فصدّقه صاحبنا فرجع، فقوی بخت نصر و غزانا و خرّب بیت المقدس، فلهذا نتخذه عدوا فانزل اللَّه تعالی هذه الآیة.
و مسلمان چون بر برادر مسلمان رسد هر گه که رسد، چندانک رسد، سلام باز نگیرد که مصطفی ع گفت: «اذا لقی احدکم اخاه فلیسلّم علیه فان حالت بینهما شجرة او جدار او حجر ثم لقیه فلیسلّم علیه.»
قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم: «النذر لا یأتی ابن آدم بشی‌ء الّا ما قدر له، و لکن یلقیه النذر القدر، فلیستخرج به من البخیل»
و فی روایة ابن عمر. قال قال رسول اللَّه (ص): «من لقی اللَّه عزّ و جلّ لا یشرک به شیئا دخل الجنّة و لم تضرّه معه خطیئة، کما لو لقیه یشرک به شیئا دخل النّار و لم تنفعه حسنة».
چون در میانه سببِ عداوتی سابق نیست و مشرعِ صحبت که هنوز لقیهٔ اوّل‌ست‌، به شایبهٔ ضرری لاحق مکدّر نی، موجبِ این قصد و آزار چیست؟ راسو گفت:
آتش صورت ایشان نخورد. ایشان روند، و خلقی بسیار بیرون آرند. پس رب العالمین ایشان را گوید: «ارجعوا» بدین قناعت کنید، باز گردید، هر کرا در دیوان وی از خیر یک مثقال ببینید، بیرون آرید. ایشان روند، و بحکم فرمان قومی را بیرون آرند، پس با نیم مثقال آید، پس با همسنگ یک ذرّه آید. پس گویند: ربّنا لم نذر فیها خیرا. خداوندا نمی‌بینیم در دوزخ کسی که در وی هیچ خیر مانده است. پس ربّ العالمین گوید: شفعت الملائکة، و شفع النبیّون، و شفع المؤمنون، و لم یبق الا ارحم الراحمون، فیقبض قبضة من النار، فیخرج منها قوما لم یعلموا خیرا قطّ، قد عادوا حمما، فیلقیهم فی نهر فی افواه الجنّة، یقال له نهر الحیاة، فیخرجون کما تخرج الحبة فی حمیل السیل، فیخرجون کاللؤلؤ فی رقابهم الخواتیم، فیقول اهل الجنة هؤلاء عتقاء الرحمن، ادخلهم الجنة بغیر عمل عملوه.