لفجن. [ ل َ ج ِ ] ( ص نسبی ) دارنده لب سطبر. درشت لفج. کلان لفج : خداوندم زبانی روی کرده ست سیاه و لفجن و تاریک و رنجور.منوچهری.سر لفجنان را درآرد به بند خورد چون سر و لفجه گوسفند.نظامی. || لفج. ( برهان ) : دهان و لفجنش از شاخ شاخی به گوری تنگ میماند از فراخی.نظامی.
معنی کلمه لفجن در فرهنگ معین
(لَ جِ ) (ص . ) لفچن ، کسی که لب بزرگ و ستبر دارد.
معنی کلمه لفجن در فرهنگ عمید
کسی که لب بزرگ و ستبر داشته باشد.
معنی کلمه لفجن در ویکی واژه
لفچن، کسی که لب بزرگ و ستبر دارد.
جملاتی از کاربرد کلمه لفجن
دهان و لفجنش از شاخ شاخی به گوری تنگ میماند از فراخی