لف

معنی کلمه لف در لغت نامه دهخدا

لف. [ ل َ ] ( ص ، اِ ) گوشت که محکم و زفت نباشد و در آن هوا بسیار بود و مانند کفک باشد. «لف و لوف »، از اتباع است. «لف و کف » نیز گویند.
لف. [ ل ُف ف ] ( ع ص ، اِ )ج ِ اَلَف . || ج ِ لَفاء. ( منتهی الارب ).
لف. [ ل َف ف ] ( ع مص ) درنوردیدن چیزی را و پیچیدن. خلاف نشر. ( منتهی الارب ). مقابل نشر. لوله کردن. درپیچیدن. ( تاج المصادر ). || آمیختن دو لشکر به هم در جنگ. || بازداشتن کسی را از حق وی. || فراهم آوردن چیزی را. || اقسام طعام آمیخته خوردن یا زشت گردانیدن. || ضم کردن چیزی را به چیزی. || در هم پیچیده گردیدن شاخ درخت. ( منتهی الارب ).
لف. [ ل َف ف ] ( ع اِ ) نورد. طی : در لف چیزی ؛ در طی آن ، در نورد آن ، لای آن. در لف پاکت ؛ در جوف آن.
لف. [ ل ِف ف ] ( ع اِ ) نوع و صنف از مردم. || گروهی از مردم. || قوم گردآمده از هر جای. یقال : جاؤا بِلفهم ( به فتح نیز آید )؛ ای اخلاطهم. و کُنّا لفاً؛ ای مجتمعین فی موضع. ج ، لفوف. آنچه از جای جای فراهم آرند، مانند گواهان دروغ که کسی جمع کند و یقال : جاؤوا من لِف لِفهم ( به فتح نیز آید و به سه حرکت اول نیز )؛ یعنی آمدند با کسی که شمرده شد در آنها. || مرغزار درهم پیچیده گیاه. یقال : حدیقة لِف ( بفتح نیز آید )؛ ای ملتفة. || بستان انبوه درخت. ج ، الفاف. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه لف در فرهنگ معین

(لَ فّ ) [ ع . ] (مص م . )پیچیدن ، درنوردیدن .

معنی کلمه لف در فرهنگ عمید

۱. بین، میان، داخل.
۲. پیچیدن، درنوردیدن، درهم پیچیدن.
* لف ونشر: (ادبی ) در بدیع، آوردن چند کلمه در شعر یا نثر (لف )، و سپس آوردن صفات و تشبیهاتی برای آن ها (نشر )، طی ونشر.
* لف ونشر مرتب: (ادبی ) در بدیع، لف ونشری که کلمۀ اول نشر مربوط به کلمۀ اول لف، و کلمۀ دوم نشر مربوط به کلمۀ دوم لف باشد، همچنین تا آخر، مانند این شعر: نباشد چون لب و رخسار و گیسوی و برت هرگز / شکر شیرین و گل رنگین و شب مشکین و صبح انور.
* لف ونشر مشوّش: (ادبی ) در بدیع، لف ونشری که ترتیب خاصی نداشته باشد.
* لف ونشر معکوس: (ادبی ) در بدیع، لف ونشری که کلمۀ اول نشر مربوط به کلمۀ آخر لف باشد.

معنی کلمه لف در فرهنگ فارسی

پیچیدن، درنوردیدن، درهم پیچیدن، خلاف نشر
( اسم ) ۱- ابر گیاهی . ۲- گیاهی است از تیر. قلقاس ها که بنام اریصارون ( اریسارون ) نیز مشهور است و یکی از گونه های گل شیپوری است اریصارون صراخه نسرش زیس . ۳- نام چندگیاه از قبیل انجبار و گونه های آرن .
نورد . طی

معنی کلمه لف در ویکی واژه

پیچیدن، درنوردیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه لف

دل در خم زلف سر کجت راست یک مو سر این وآن ندارد