معنی کلمه لغو در لغت نامه دهخدا
گر از بنده لغوی شنیدی مرنج
جهاندیده بسیار گوید دروغ.سعدی.|| هیچکاره از هر چیزی. || خطا. لغی . لغوی . || آنچه در حساب و شمار نیاید از شتربچه و گوسپند ریزه که در دیت داده شود به سبب حقارت و خردی وی. لغی . ( منتهی الارب ). || گناه. منه : قوله تعالی : لایؤاخذکم اﷲ باللغو فی ایمانکم ( قرآن 225/2 و 89/5 )؛ ای بالاثم فی الخلف اذا کفرتم و بما لایعقد علیه القلب و هو کقولک بلی واﷲ لاواﷲ. ( منتهی الارب ). || استثناء، یعنی در سوگند کلمه اِن شأاﷲ گفتن. سوگندی که به قصد دل نباشد. ( منتخب اللغات ). جرجانی گوید: هو ان یحلف علی شی و هو یری انه کذلک و لیس کما یری فی الواقع هذا عند ابی حنیفة و قال الشافعی هی ما لایعقد الرجل قلبه علیه کقوله لا واﷲ و بلی واﷲ ( تعریفات ): عقد؛ سوگندبدون لغو و استثناء. ( منتهی الارب ).
لغو. [ ل َغ ْوْ ] ( ع مص ) سخن گفتن. || ناامید گردیدن. || تر کردن اشکنه را از چربش. || بانگ کردن سگ. || لغی . لاغیة. ملغاة. بیهوده گفتن. ( منتهی الارب ). نافرجام گفتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). || خطا کردن در سخن. ( منتهی الارب ). || لغا الشی ٔ؛ بطّل. ( دزی ).
لغو. [ ل ُغ ْوْ ] ( ع اِ ) نوعی زبان و سخن قومی. ( غیاث ) ( آنندراج ).