لغزیده
معنی کلمه لغزیده در فرهنگ فارسی
معنی کلمه لغزیده در فرهنگستان زبان و ادب
معنی کلمه لغزیده در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه لغزیده
زین گذرگاه نزاکت بیتأمل نگذری عالمی خوردهست برهم تا مژه لغزیده است
سرمنزل ثبات قدم جادهساز نیست لغزیدهایم، ورنه ره ما، دراز نیست
دستگاه لفظکزپیشانیام بستهست نقش خط چهمعنی دارد ابنجاسجده هملغزیده است
تا ابد میبایدم خط بر شکست دل کشید در غبار موی چینی چون صدا لغزیدهام
همه اخلاق او پسندیده از ره عقل و دین نلغزیده
قاصد مجنون دپندشت اندکی لغزیده بود جادهها هر سو به منزل صد گریبان چاک برد
کعبهٔ مقصود بیرون نیست از آغوش عجز آستانش بود هرجا پای ما لغزیده است
لغزیده برجهات پریشان نگاهیت خطی دگر شد آنچه تو مغشوش کردهای
از شیشه نکرده می به ساغر پایم لغزیده و شیشهام به سنگ آمده است
حسن از سواد الفت حیرت نمیرود لغزیده است در دل آیینه پای فیض