لغزنده

معنی کلمه لغزنده در لغت نامه دهخدا

لغزنده. [ ل َ زَ دَ / دِ ] ( نف ) زلق. زَلجب. ( منتهی الارب ). سُرخورنده. فروخزنده. لیزخورنده : رَجل ٌ دَلص ؛ مرد بسیار لغزنده. رَجل ٌ ادلص ؛ مرد بسیار لغزنده. دلصاء؛ زن لغزنده. ( منتهی الارب ).
- طاس لغزنده ؛ لانه حشره ای مورچه خوار. سوراخ مورچه خوار که به صورت قیف و طَرجَهاله ای در صحرا سازد و این سوراخ قیف مانند را با خاکی به نرمی غبار برآورد و خود در زیر خاک پنهان باشد و آنگاه که مورچه در طاس ( قیف ) افتد بر اثر لغزیدن پاهای او در غبار نتواند بیرون آمدن ، و مورچه خوار از زیر غبار سر بیرون کند و مورچه را فروکشد و بخورد :
چو در طاس لغزنده افتاد مور
رهاننده را چاره باید نه زور.نظامی.

معنی کلمه لغزنده در فرهنگ معین

(لَ زَ دَ یا دِ ) (ص . ) لیز.

معنی کلمه لغزنده در فرهنگ عمید

۱. لیزخورنده.
۲. لیز، سُر.

معنی کلمه لغزنده در فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه بلغزد آنکه سر خورد . یا طاس لغزنده . سوراخ مورچه خوار که بصورت قیف در صحراسازد جانور این سوراخ را باخاکی بنرمی غبار میسازد و خود در زیر خاک پنهان شود وچون مورچه در این طاس افتد برای لغزیدن پاهایش در غبار نتواند بیرون آید مورچه خوار از غبار سر بیرون کند و مورچه را فرو کشد و بخورد : چو در طاس لغزنده افتاد مور رهاننده را چاره باید نه زور . ( لغ. )

معنی کلمه لغزنده در ویکی واژه

لیز.

جملاتی از کاربرد کلمه لغزنده

تا پا نکشیم از گل لغزنده تعمیر چون نکهت گل همسفر باد نگردیم
عرق رامی کند بی دست و پا لغزنده رخسارش دهد از دور شبنم آب، چشم خود ز گلزارش
لغزنده بر او مردمک چشم ز صافی چون‌گوی‌که‌لغزد بهٔکی صاف حجر بر
نمی آمد برون آسان، که می جست تن لغزنده اش چون ماهی از دست
طاس لغزنده است، ای دل، آز تو مبتلائی، گر شود دمساز تو
گرز سر خود زنم دم اندکی خاطر لغزنده افتد در شکی
ز خط به چهره لغزنده تو دلشادم که دست پیچ برای نگاه پیدا شد
چنین پیشنهاد شده که نام هراکلس قهرمان یونانی از نام ارگال گرفته شده‌است. با این حال، با توجه به ارزیابی انتقادی والتر بورکرت از این پیشنهاد، عموما این پیشنهاد مبتنی بر «زمینه‌های بسیار لغزنده» در نظر گرفته می‌شود.