لغز

معنی کلمه لغز در لغت نامه دهخدا

لغز.[ ل ُ ] ( اِخ ) از نواحی یمامه. ( از معجم البلدان ).
لغز. [ ل َ ] ( ع مص ) برگردانیدن چیزی را از وجه آن. ( منتهی الارب ).
لغز. [ ل ُ ] ( ع اِ ) لُغُز. لُغَز. ( منتهی الارب ). چیستان. دیسان. ( لغت محلی شوشتر ذیل دیسان ). ج ، الغاز. || سوراخ کلاکموش و سوسمار و موش. لَغْز. لُغَز. ( منتهی الارب ).
لغز. [ ل َ ] ( ع اِ ) سوراخ کلاکموش و سوسمار و موش. لُغَز. لُغز. ( منتهی الارب ).
لغز. [ ل ُ غ ُ ] ( ع اِ ) چیستان. لُغَز. ج ، اَلغاز. ( منتهی الارب ).
لغز. [ ل ُ غ َ ] ( ع اِ ) سوراخ کلاکموش و سوسمار و موش. لُغز. || چیستان . لُغُز. لُغْز. ج ، الغاز. ( منتهی الارب ). ماکذا. دیسان. ( لغت محلی شوشتر، ذیل دیسان ). چیست آن. سخنی باشد پوشیده. ( اوبهی ). پَرد. ( السامی ). بُرد. ( سروری ). اُحجیه. بَرد. ( برهان ). اُغلوطه. ( سروری ذیل لغت برد ). بند. چریک مستان ؟ ( دهار ). بردنک ؟ آجاجه ؟ ( مهذب الاسماء ). شمس قیس رازی گوید: در اصل لغت برگردانیدن چیزی است از سمت راست و الغاز راههای کژمژ است و لغیزا، سوراخ موش دشتی است که بر وریب خانه اصل ببرد و چند راه مختلف بیرون برد تا از مضیق طلب صیادان به سویی بیرون جهد و این جنس سخن را از بهر آن لغز خواندند که صرف معنی است از سمت فهم راست ، و بعضی مردم آن را لغز خوانند به ضم لام و غین و در دیوان الادب آن را در باب فُعل آورده است ، به ضم فاء و فتح عین. و لغز آن است که معنیی از معانی در کسوت عبارتی مشکل متشابه به طریق سؤال بپرسند و از این جهت در خراسان آن را چیست آن خوانندو این صنعت چون عذب و مطبوع افتد و اوصاف آن از روی معنی با مقصود مناسبتی دارد و به حشو الفاظ دراز نگردد و از تشبیهات کاذب و استعارات بعید دور بود پسندیده باشد و تشحیذ خاطر را بشاید، چنانکه معزی در صفت قلم تشبیب قصیده ای ساخته است اگرچه سخت ظاهر است :لغزچه پیکر است ز تیر سپهر یافته تیر
به شکل تیر و بدو ملک راست گشته چو تیر
کجا بگرید در کالبد بخندد جان
کجا بنالد در آسمان بنازدتیر
ز نادرات جواهرنشان دهد به سرشک
ز مشکلات ضمایر خبر دهد به صریر
هر آنچ طبع براندیشد اوکند تألیف
هر آنچ وهم فرازآرد او کند تفسیر.
و خاقانی در کبوتران پرنده گفته است ( اگرچه سخت دراز است ):لغزمصور چیست آن حصنی نکو بندیش و به بنگر

معنی کلمه لغز در فرهنگ معین

(لُ غُ ) (اِ. ) (عا. ) خُرده ، عیب ، ایراد.
(لُ غَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - چیستان ، سخن سر بسته و مشکل . ۲ - راه های کج و معوج .

معنی کلمه لغز در فرهنگ عمید

= چیستان
سخن کنایه آمیز توٲم با متلک.

معنی کلمه لغز در فرهنگ فارسی

سخن سربسته ومشکل، کلام پیچیده که درک آن به تامل است
( اسم ) ریش. لغزیدن و لغزش که در ترکیباتی نظیر : پالغز پای لغز آید .
لغزنده

معنی کلمه لغز در دانشنامه آزاد فارسی

لُغَز
(یا: چیستان) در لغت به معنای پیچیدگی و پوشیدگی؛ اصطلاحی در بدیع. آن است که از چیزی به صراحت نام نبرند، اما از اوصاف آن به مقصود گوینده پی برند. لغز در بیشتر موارد، با عبارت «چیست آن» آغاز می شود، از این رو ادبای فارسی آن را چیستان نیز نامیده اند. لغز نوعی شعر وصفی است که در آغاز و در مقدمۀ قصیده، به عنوان تشبیب، به صورت پرسشی یا خطابی به کار می رفته است. در دوران رونق قصیده سرایی، لغزگویی بسیار رایج بود. در قرون ۴ تا ۶ق، مستقل نیز به کار می رفت. برجسته ترین لغزگویان این دوره، فرخی، منوچهری، امیر معزی، عبدالواسع جبلی و ابن یمین هستند. ازجمله لغزهای معروف این دوره، لغز «شمع» منوچهری است. با راه یافتن پیچیدگی های لفظی و معنوی در شعر دوره های بعد، لغز صورت پیچیده تری، با نام معما، به خود گرفت. مدت کوتاهی، در دورۀ بازگشت نیز، شاعرانی، چون فتحعلی خان صبا و توحید شیرازی لغزهایی سروده اند. به سبب شباهت های لغز و معما، بسیاری این دو را یکی دانسته اند، اما تفاوت هایی با هم دارند، از جمله آن که معما شعری کوتاه و مستقل، اما لغز مفصل تر است و در برهه ای، تشبیبِ قصیده بوده است. لغز ساده تر از معما است و نام شیء از راه توصیف خصوصیات آن مشخص می شود، اما در معما نام شیء از راه محاسباتی، مانند اعداد ابجد و تغییر در لغات شعر به دست می آید. در لغز شنونده اغلب از آغاز کلام به مقصود گوینده آگاه می شود و سپس از توصیفات بیشتر شاعر لذت می برد. لغزگویی پیشینه ای کهن تر از معماسازی دارد. کاربرد لغز در شعر نشانۀ ابتکار شاعر و طبع صاحب ذوق وی بوده است، اما کاربرد معما بیشتر برای تفنن شعری بوده است.

معنی کلمه لغز در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] لغز یا چیستان آن است که نام چیزی را پوشیده دارند، اما با ذکر اوصاف آن از شنونده بخواهند که نام آن چیست.
لغز یا چیستان آن است که نام چیزی را پوشیده دارند، اما با ذکر اوصاف آن از شنونده بخواهند که نام آن چیست. در لغز یا چیستان به جای ذکر اسم چیزی، اوصاف آن را بیان کنند و خواننده در ضمن آن اوصاف پی به مورد وصف می برد. لغز ممکن است یک بیت یا یک شعر کامل باشد. چون بیشتر در هنگام طرح آن از لفظ «چیست آن» استفاده می شود به آن «چیستان» گویند و گاه این لفظ را به کار نمی برند. مثال:چیست اندر دهان بی دندانش ••• هرچه افتاد ریز ریز کندچون زدی در دو چشم او انگشت ••• در زمان هر دو گوش تیز کند
•••لعبتی چیست نغز و خاک مزاج ••• که به آب است از جهان خرسنددست بر سر نهاده پنداری ••• به سر خویش می خورد سوگند جواب اولی قیچی و دومی کوزه ی آب است.
آزمایش طبع شعری
از چیستان بعضی برای آزمایش طبع شعری خود استفاده می کردند؛ چنان که رادویانی در ترجمان البلاغه به این موضوع اشاره کرده است: «دیگر از جمله صنعت لغز گفتن است و آن خوشست بر امتحان طبع و آزمودن خاطر». اگر شاعر در گفتن خصوصیات چیزی به تکلف دچار نشود و از الفاظ معترضه استفاده نکند نیکوست. شمس قیس در المعجم گوید: «این صنعت چون عذب و مطبوع افتد و اوصاف آن از روی معنی با مقصود مناسبتی دارد و به حشو الفاظ دراز نگردد و از تشبیهات کاذب و استعارات بعید دور بود، پسندیده باشد و تشحیذ خاطر را بشاید».
چیستان در ادب فارسی
این صنعت در ادب فارسی اولین بار در فصل ۵۲ کتاب ترجمان البلاغه با نام «الغاز و محاجات» آمده و نمونه هایی در آن کتاب بیانگر این است که صنعت معما نیز داخل در همین صنعت است، اما در حدائق «لغز» از «معما» تفکیک شده و نویسنده گفته است: «این صنعت همان معماست الا که این را طریق سؤال گویند و عجم این را چیستان خوانند.» در المعجم نیز جداگانه بررسی شده و در دیگر کتب به روش المعجم مطرح است.
چیستان در لغت و اصطلاح
...

معنی کلمه لغز در ویکی واژه

(عا.)
چیستان، سخن سر بسته و مشکل.
راه‌های کج و معو
خُرده، عیب، ایراد.

جملاتی از کاربرد کلمه لغز

در هوایش گرمیٔ یک آهِ بیتابانه نیست رندِ این میخانه را یک لغزشِ مستانه نیست
عیب کردی، این ره لغزنده را طاس را دیدی، ندیدی بنده را
از ضعیفی چشم بر مشق سجودی دوختیم لغزش مژگان زسرتا پای ما چون خامه سود
تا پای حیات من نلغزد من دست هوس ندارم از وی
اگر هیکل گربه بینی چو شیر نلغزی که آن بیدل است، این دلیر!
بر لب چاه زنخدان تشنه لب استاده‌ام آه اگر از سستی طالع نلغزد پای من!
نیست سعی ما بیابان مرگ منتهای خضر لغزش پایی‌ست خواهد برد تا افتادگی
آبله مخموری واماندگیهایم نخواست زین بیابان لغزشم آخر قدح پیماگذشت
تنها نه از من برده دل آن رشک خوبان چگل هر مرغ دل زان نغز گل لغزیده پابستش نگر
پس شیطان موجب لغزش آن‌ها از بهشت شد.
رضای ‌دوست می‌جویم طریق سجده می‌پویم سر تسلیم خوبان پای نالغزیده‌ای دارد