لغت

معنی کلمه لغت در لغت نامه دهخدا

لغت. [ ل ُ غ َ ] ( ع اِ ) ( از یونانی لگس ) لغة. آوازها که مردمان برای نمودن اغراض از مخرجهای دهان و حلق برآرند. اصواتی که هر قوم بدان از اغراض خویش تعبیر کند. ( ابن جنی ). هر لفظی که برای معنائی نهاده است. ( ابن حاجب ). کلام. نطق. کل لفظ وُضع لمعنی.یا عبارة عن الالفاظ الموضوعة للمعانی. هی ما یعبر بها کل قوم عن اغراضهم. ( تعریفات ). خواجه نصیرالدین در مبحث شعر از علم منطق گوید: لغت ، الفاظی را گویند که تعلق به قومی خاص دارد و مشهور مطلق نبود، مانند:معربات در تازی و لغات قبایل. ( اساس الاقتباس ص 595 ).آوازها که بدان هر قوم مقصد و غرض خود بیان کنند ( اصلها لُغو و لُغی و الهاء عوض عن الواو او الیاء ). ج ، لغات ، لغون ، لغی. ( منتهی الارب ). زبان هر قومی. ( زمخشری ). زبان. لِسن. لسان. لحن. ( منتهی الارب ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: به ضم لام از مادة لغی به کسر عین الفعل. و اصل آن لُغی یا لغو بوده تاء را بجای حرف محذوف نهاده اند و آن عبارت است از لفظی که وضع شده باشد برای معنائی و جمع آن لغات است و لغات اضدادلغاتی باشند که دارای دو معنی متضاد بوند، مانند بیع که هم به معنی خریدن و هم به معنی فروختن است و لغات اضداد را لغات مشترکه نیز گویند. و برخی گمان برده اند که لغات اضداد و لغات مشترکه هر یک نوعی علیحده اند و صحیح نیست و از انواع لغات اصلیه مولدة معرّبةمعجمة مختلفه و معروفة باشند. و شرح هر یک در جای خود بیان شده و میشود. و گاه لغة بر جمیع اقسام علوم عربیه اطلاق شود. و علم متن لغت معرفت اوضاع مفردات است ، هکذا فی الدقائق المحکمة و المطول و الاطول. چلبی گفته است گاه باشد که لغت را در مورد علم صرف نیز اطلاق کنند. صاحب آنندراج گوید: زبان قوم را گویند هر زبانی که باشد و به اصطلاح الفاظی که معانی آن شهرت ندارد. در اصل لغو بود واو متحرک ماقبل آن مفتوح ، آن واو را به الف بدل کردند، بعده التقای ساکنین شد میان الف و تنوین ، الف را حذف کردند و «تاء» در جایش آوردند لغت شد. ( آنندراج ). آنچه صاحب آنندراج و خواجه ٔطوسی و دیگران در اصل لغت گفته اند غلط است ، اصل کلمه همان لُگُس یونانی است. در قاموس مقدس آمده : لغت ، معروف است. شکی نیست که خدای تعالی آدم را توانا بر سخن گفتن خلق فرمود ( پیدایش 3، 20 ) و همان لغت که آدم بدان سخن راند تا زمان بنای برج بابل باقی بود ( پیدایش 11، 1 ) یعنی یکصد سال بعد از طوفان از آن پس فقره به هم خوردن و داخل گشتن زبان در دشت شنعار پیش آمد و هیچ راهی از برای یافتن و تعیین لغت اصلی نیست جز اینکه منقسم به سه قسمت بوده است : سامی ، هندی جرمانی و تورانیه. ( قاموس کتاب مقدس ): الاتتعجبون من هذه الاعاجم احتجنا الیهم فی کل شی حتی فی تعلم لغاتنامنهم. ( سلیمان بن عبدالملک ). زوزنی یگانه روزگار بود در ادب و لغت و شعر. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 121 ).

معنی کلمه لغت در فرهنگ معین

(لُ غَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - زبان و کلام هر قوم . ۲ - واژه ، کلمه . ج . لغات .

معنی کلمه لغت در فرهنگ عمید

۱. واژه، کلمه.
۲. [قدیمی] زبان و کلام هر قوم که به آن تکلم کنند.

معنی کلمه لغت در فرهنگ فارسی

واژه، کلمه، زبان وکلام هرقوم که به آن تکلم کنند
(اسم ) ۱- لفظی که وضع شده برای معنایی کلمه واژه : و در این لغتی دیگر حکایت کرده اند ... ۲- مجموع. الفاظی که قومی بدان تکلم کنند زبان لسان : و از نتایج طبع و نسایج خاطر اواین دو بیت در صنعت فارسی و لغت حجازی آورده .. ۳- علم لغت : ایمان در لغت تصدیق باشد . ۴- کتابی که در آن معنی کلمات یک زبان شرح شده قاموس فرهنگ . یا علم لغت . از جمل. علوم لسانیه است که در عرض علم نحو و اشتقاق توسعه و تکامل یافت و مراد از آن تحقیق در مفردات الفاظ از حیث معانی و اصول ووجوه اشتقاق آنهاست لغت شناسی . یا کتاب لغت . لغت نامه . یا لغت ( و ) معنی . ۱- دفتری شامل لغات و معانی آنها در یک زبان . ۲- ذکر لغات و معانی آنها .

معنی کلمه لغت در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] لغت صوتی است که هر قوم از اغراض خویش تعبیر می کنند.
اصل این کلمه «لغوة» بر وزن ـ فعلة ـ است و برخی گفته اند که اصل آن «لغی» یا «لغو» می باشد. در هر صورت «تا» را بجای حرف محذوف نهاده اند. و برخی چون شادروان دهخدا معتقدند که ریشه آن کلمه لگس Logos می باشد که یک واژه یونانی است.
تعریف لغت
لغت را چنین تعریف کرده اند: «هی اصوات یعبر بها کل قوم عن اغراضهم». یعنی لغت صوت یا اصواتی است که هر قوم بدان از اغراض خویش تعبیر نمایند.و به عبارت دیگر لغت لفظی است که برای معنایی وضع شده باشد. و یا کلامی است که در میان افراد هر قومی متداول و مصطلح است. و یا چنان که خواجه خواجه طوسی در اساس الاقتباس می نویسد: لغت الفاظی را گویند که تعلق به قومی خاص دارد و مشهور مطلق نبود مانند معربات در تازی و لغات قبائل.و گاهی لغت بر جمیع اقسام علوم عربیه اطلاق می شود.

معنی کلمه لغت در ویکی واژه

termine
vocabolo
زبان و کلام هر قوم.
واژه، کلمه.
لغات.

جملاتی از کاربرد کلمه لغت

لفظ کاشانه وکاشان به لغت‌های قدیم معبد و جایگه جشن و دل آسایی بود
نام زر در لغت فارس از آنست درست که به زر کار درست آید و بی‌زر دشوار
آن دهد حقشان که لا عین رات که نگنجد در زبان و در لغت
صوفیی علم لغت میکرد بحث جز جدل هیچش نبود از علم بهر
هیچکسی پاس نگهدار نیست این لغت از دفتر امکان جداست