لعل سیراب
معنی کلمه لعل سیراب در ویکی واژه
لعل آبدار، لعل خوش رنگ.
جملاتی از کاربرد کلمه لعل سیراب
لعل سیرابش زکاتِ بوسه بیرون میکند کیست تا آرد به یادش صائبِ گمنام را؟
ز دریا کم نگردد سوزش پنهان من صائب مگر آبی زند بر آتش من لعل سیرابش
سبزهٔ خط، لعل سیراب تو را بی آب کرد آب را هرچند نتوان کرد از گوهر جدا
لعل سیرابش کجا دارد غم لبتشنگان؟ چشمه حیوان کجا یاد سکندر میکند؟
خواهمت از لطیفه لب خندان لعل سیراب سفتنم هوس است
همی تا لعل سیرابت نمودی جهانی خلق تشنه خشکلب بود
نگردد بی صفا از خط بزودی لعل سیرابش که با تمکین زروی آتش تر دود می خیزد
درخرابات مغان رفتم و دیدم خندان لعل سیراب لبش ساقی میخواران است
لعل سیراب تواش چون نیشکر باید مکید جاودان گر تشنه کامی آب حیوان بایدش
دلم آمیخت از آن لعل سیراب برادر