لعبه
معنی کلمه لعبه در فرهنگ عمید
معنی کلمه لعبه در فرهنگ فارسی
پیکر نگاشته . پیکر عموما
معنی کلمه لعبه در ویکی واژه
بازی.
نوبت بازی.
آنچه بدان بازی کنند مانند شطرن
تمثال، پیکر.
احمقی که او را ریشخند کنند.
مهر گیاه.
جملاتی از کاربرد کلمه لعبه
ساقی بیار باده که دارم دلی حزین زان لعبها که این فلک حقه باز کرد
هست در هریک از آن جعبه هزاران لعبه عقل مات است ز هر لعبه برب الکعبه
تو از چه، ملعبهٔ دست کودکان شدهای بچشم من نشود هیچکس ز بیم، عنان
لعبها و پیشهها دانسته کرد هرچه او میکرد بس دانسته کرد
جرم خورشید چوازحوت به برج بره شد مجلس چاردهم ملعبه و مسخره شد
جادوی چرخ ملعبه برچید گشت زمانه گشت مجدد
در سال ۱۴۰۹ د. س، فعالیتهای شاه جادوپیشه بسیار شدیدتر شد، به طوری که مستقیماً به آرتداین یورش برد و آرولگ اول (پسر آرگلب اول) با وجود بهرهمندی از کمک کاردولان و الفهای لیندون در نبرد ودرتاپ ازپای درآمد و حتی برج آمون سول با خاک یکسان و به آتش کشیده شد اما مردم شمال (دونه داین)، سنگ جهاننمای آن برج، یکی از هفت پلان تیر را برداشتند و به فورنوست گریختند و رودئور توسط پادشاه جادوگر آنگمار و دونه داین پلید ملعبه دست او و اورکها تسخیر شد؛ ولی سرانجام آرافور پسر آرولگ اول به کمک گیردان، دشمن را از نزدیکیهای فورنوست عقب راند.
لعبها بینند در شطرنج ملک آنکه ساکن بر کنار عرصه اند
چنگ خدا گشت میان جهان ملعبه و دستخوش گمرهان
نه بتفسی ز لعبهای سبک نه بترسی ز حملهای ثقیل
باغ دیبا رخ پرند سلب لعبگر گشت و لعبهایش عجب