معنی کلمه لعبت باز در لغت نامه دهخدا
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی ، نه از روی مجاز.خیام.مجمره گردان شمال ، مروحه زن شاخ بید
لعبت باز آسمان ، زوبین افکن شهاب.خاقانی.بازگشتند لعبتان از ناز
خیره گشته ز چرخ لعبت باز.نظامی.رخ چون لعبتش دردلنوازی
به لعبت باز خود میکرد بازی.نظامی.دو لعبت باز را بی پرده کردند
ره سرمه به میل آزرده کردند.نظامی.لعبت بازی پس این پرده هست
گرنه بر او اینهمه لعبت که بست ؟نظامی.در اندیشه که لعبت باز گردون
چه بازی آردش زآن پرده بیرون.نظامی.دگر ره چرخ لعبت باز دستی
به بازی برد با لعبت پرستی.نظامی.بازی آموز لعبتان طراز
از پس پرده گشت لعبت باز.نظامی.لعبتان آمدند عشرت ساز
آسمان بازگشت لعبت باز.نظامی.چو لعبت باز شب پنهان کند راز
من اندر پرده چون لعبت شوم باز.نظامی.شش هزار اوستاد دستان ساز
مطرب و پای کوب و لعبت باز.نظامی.هر شب ز عشق روی تو
این چشم لعبت بازمن
در خون نشیند تا کند
چون روز روشن راز من.اوحدی.همچو لعبت به تار لعبت باز
خلق در پیچ و تاب رشته اوست.حکیم حاذق گیلانی ( از آنندراج ).مشو حیران لعبتهای صورتخانه گردون
به لعبت باز بنگر کز پس چادر کند بازی.بیدل ( از آنندراج ).