لسک. [ ل ِ ] ( ص ) لخت. عریان. ( در تداول مردم گناباد خراسان ). لسک. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کوهپایه بخش بردسکن شهرستان کاشمر ( ترشیز ) واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری بردسکن. کوهستانی ، معتدل. دارای 6 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
معنی کلمه لسک در فرهنگ فارسی
دهی از دهستان کوهپایه بخش بردسکن شهرستان کاشمر .
جملاتی از کاربرد کلمه لسک
فطوبی لسکراء من مغنم و تعسا لصحواء من مغرم
فالعجز نطقی والتحیر فکرتی ما ینبغی الا السکوت بحالی
دخل العشق علینا بکؤوس و عقار ظهر السکر علینا لحبیب متوار
السکاندر سوم، تنها پسر الکساندر دوم بود که پس از مرگ پدرش در ۱۲۴۹ و در سن ۷ سالگی بر تخت پادشاهی نشست. او در ۱۲۵۱ با مارگارت، دختر بزرگ هنری سوم که در آن زمان ۱۱ ساله بود ازدواج کرد.
دایما فی السکون و الحرکه کرده اخلاق نیک را ملکه
رای عالی در جواب این مبند لایق اینجا السکوتست السکوت
زنده باشم من و کالسکۀ من ضبط شود
اقسمت بالکعبة و الارکان و البلد المؤمن ذی السکّان
السکر صار کاسدا من شفتیه والبدر تراه ساجدا بین یدیه
مجلسکی خاص و یارکی دوسه همدم نقل و می و عود و رود و تار خوشالحان