لست

معنی کلمه لست در لغت نامه دهخدا

لست. [ ل َ] ( ص ) خوب و نیکو. ( برهان ) ( جهانگیری ) :
نفسی پر ز سماع و نفسی پر ز نزاع
نفسی لست و ابالی نفسی نفس خریم.مولوی ( از جهانگیری ).اما «لست » در این شاهد عربی صیغه متکلم وحده از«لیس » است یعنی باکی ندارم. مرادف لاابالی. ( فرهنگ نظام از حاشیه لغات متفرقه برهان قاطع ). || چیزی قوی و البان ؟ ( لغت نامه اسدی ). هر چیز قوی. ( برهان ) ( جهانگیری ). محکم :
گر سیر شدن بتا ز من درخور هست
زیرا که ندارم ای صنم جوزه لست.لبیبی.
لست. [ل َ ت َ ] ( ع فعل ) نیستی تو. و در بیت ذیل ظاهراً مخفف لست اهلا للعطاء و للصلة و امثالهماست :
هست فتوای فتوت را قلم در دست او
پاسخ فتوا نعم راند بجای لا و لست.سوزنی.
لست. [ ل َ ] ( اِ ) اعتصاب کارگران ( در لهجه کرمان )؟

معنی کلمه لست در فرهنگ معین

(لَ سْ ) (ص . ) ۱ - خوب ، نیکو. ۲ - قوی .

معنی کلمه لست در فرهنگ عمید

۱. قوی.
۲. ستبر.
۳. استوار.

معنی کلمه لست در فرهنگ فارسی

نیستی . توضیح . در بیت ذیل ظاهرا مخفف است اهلا للعطائ و للصله و ماند آنهاست : هست فتوای فتوت را قلم در دست او پاسخ فتوا نعم راند بجای لاولست . ( سوزنی لغ. )
اعتصاب کارگران

معنی کلمه لست در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَّسْتُ: نیستم
معنی لَّسْتَ: نیستی
ریشه کلمه:
لیس (۸۹ بار)

معنی کلمه لست در ویکی واژه

خوب، نیکو.
قوی.

جملاتی از کاربرد کلمه لست

یا گلچینی به گلستان رفت وز بیم جفای خار برگشت
مر آن نغمه‌گر گلستان آمدی ازو نکهت دلستان آمدی
چه درد است این که در دل گشته انبوه دلست این دل نه هامون است و نه کوه
کین زمان در خدمتش دیدم محن گلستان از بوی آن مشک ختن
نعره آن بلبلان از سوی بستان رسید صورت بستان نهان بوی گلستان بدید
مگر دانست زلفش حِرز ابراهیم بِن آزر که چون بنشست بر آتش‌ بر او آتش‌ گلستان شد
یکی خاری که چندانش کمالست که دایم چاوش راه وصالست
گر باغبان نظر به گلستان کند تو را بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را