لرزه

معنی کلمه لرزه در لغت نامه دهخدا

لرزه. [ ل َ زَ / زِ ] ( اِمص ) اسم از لرزیدن . لرزش. لرز. رَجفه. رعشه. قرقفه. نحواء. وَزَغ. ارتعاد. رعدة [ رِ دَ / رَ دَ ] ارتعاش. فسره. تضعضع. تزلزل. اهتزاز.یازه. اِرتعاج. اِرتجاج ، اَصیص. ارزیز. نَفضی ̍. نفیضی. نِفضی ̍. کصیص. اَفکل. ( منتهی الارب ) :
یلان را بباشد همه روی زرد
همی لرزه افتد به مردان مرد.فردوسی.جهاندار از آن لرزه شد بدگمان
پراندیشه از گردش آسمان.فردوسی.کوه اگر گوید من راه خلافش سپرم
لرزه باد در او درفتد و کاهش کاه.فرخی.او دژم روی گشت و لرزه گرفت
عادت او چنین بود به خزان.فرخی.تب پنهانی غم تو مرا
لرزه از استخوان برانگیزد.خاقانی.بینی آن زخم گران بر سر کوس
لرزه و دل سبکی بر علم است.خاقانی.جنبش ده ترک لرزه دار ز شادی
هندوی نه چشم را به بانگ برآورد.خاقانی.لرزه برق در سحاب دل است
ناله ٔرعد ز امتحان بشنو.خاقانی.کرکس و شیر فلک طعمه خوران در مصاف
ماهی و گاو زمین لرزه کنان زیر بار.خاقانی.مگر این تب بشما طائفه خواهند برید
کز سر لرزه چو نی بر سر پایید همه.خاقانی.لرزه برافتاد به من بر چو بید
روی خجل گشته و دل ناامید.نظامی.زمین از تب لرزه آمد ستوه
فروکوفت بر دامنش میخ کوه.سعدی ( بوستان ).گریه و زاری آغاز نهاد و لرزه بر اندامش افتاد. ( سعدی ). شبانگه برسیدند به مقامی که از دزدان پر خطر بود کاروانیان را دید لرزه بر اندام اوفتاده. ( سعدی ).
سهم تو گر بر فلک آرد شتاب
لرزه کند چرخ چو دریای آب.امیرخسرو ( از آنندراج ).زینت از نام بلندش نبرد گر زر و سیم
سکه چون موج زند لرزه به روی دینار.محمدطاهر نصرآبادی ( از آنندراج ).خامه هنگام ثبت هیبت او
لرزه در نقش مسطر اندازد.محمد عرفی ( از آنندراج ).- زمین لرزه . رجوع به زمین لرزه شود :
چو آرد زمین لرزه ناگه نبرد
برآرد به آسانی از کوه گرد.نظامی.- لرزه به اندام کسی افتادن ؛ لرزیدن از ترس.
تهدج ؛ بریده گردیدن آواز با لرزه. مصعوف ؛ لرزه گرفته. صعف ؛ لرزه گرفتن.اکویداد؛ لرزه زده شدن. قل ؛ لرزه از خشم یا طمع. استقلال ؛ لرزه گرفتن کسی را. کزاز و کزّاز؛ لرزه و ترنجیدگی از سرما. ( منتهی الارب ). حمام ؛ لرزه شتر، تب جمیع ستوران. || تب سرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به تب سرد شود. نافض. ( ذخیره خوارزمشاهی ). نفضاء، نُفضة، نَفضة؛ لرزه تب. ( منتهی الارب ). تب لرزه.

معنی کلمه لرزه در فرهنگ معین

(لَ زِ ) (اِمص . ) لرزش ، لرز، رعشه .

معنی کلمه لرزه در فرهنگ عمید

۱.جنبش سریع و مدام انسان، حیوان یا چیزی، لرزش، ارتعاش.
۲. (اسم ) زمین لرزه، زلزله.

معنی کلمه لرزه در فرهنگ فارسی

لرزه کنان . در حال لرزیدن .

معنی کلمه لرزه در دانشنامه عمومی

لرزه (فیلم ۲۰۱۱). لرزه ( به انگلیسی: Flutter ) یک فیلم بریتانیایی مستقل در ژانر کمدی تاریک، محصول سال ۲۰۱۱ است. استیون لزلی نویسنده و جایلز بورگ کارگردان این فیلم هستند. جو اندرسون، ریکی تاملینسون، لارا فریزر، بیلی زین، انا انیسیمووا و مارک ویلیامز از بازیگران این فیلم هستند.

معنی کلمه لرزه در ویکی واژه

لرزش، لرز، رعشه.

جملاتی از کاربرد کلمه لرزه

هر زمان لرزه بر آب شمر افتد مگرش در مزاج از اثر هیبت دستور تب است
ناله و فریاد جهان سوز او لرزه در افکنده بعرش برین
گرچه از رشک جمالش لرزه در خور اوفتاد ماه انجم در سمای عیش او خرگاه باد
افتاده ز ترس لرزه بر شیر خود را زان برج افکند زیر
در لرزه افکند چو زمان را مهابتش صد گام از حدوث عقب تر فتد قدم
ای که چون پای نهی در صف هیجا برکاب لرزه افتد بتن شخص دو کیهان یکسر
ز باد کین به حدی لرزه افتاد که می لرزید بر خود تیغ پولاد
برگ می‌لرزد و بر شاخ دلم می‌لرزد لرزه برگ ز باد و دلم از خوب ختن
تیر و کمان را دیدم از دست جوان افتاده و لرزه بر استخوان
پدر گرد برزوی شیر افکن است کزو لرزه بر جان اهریمن است
لرزه به عرش کبریا، رعشه به جسم انبیا اوفتد آن زمان که او بر کف خود سر آورد