لدغ. [ ل َ ] ( ع مص ) لسع. تلداغ. گزیدن ( چنانکه مار و کژدم ). ( منتهی الارب ). گزش. گزیدن و زدن با دهان چنانکه در مار. ( حریری ). گزیدن کژدم. ( تاج المصادر ). گزیدن مار و کژدم و منج. ( زوزنی ) : سده و دیدان و استسقاء و سل کسر و ذات الصدر و لدغ و درد دل.مولوی.حدیث : لایلدغ المؤمن من جحر مرّتین. صاحب آنندراج گوید: گزیدن کژدم و مار و ابن حاج نوشته آنکه به مؤخر خود نیش زند مثل زنبور و کژدم ، گزیدن آن را لدغ و لسع گویند و آنکه به دندان گزد مثل سگ و سباع و مار گزیدن آن را نهش نامند. || طعن کردن کسی را به سخن. ( منتهی الارب ). طعنه زدن : لدَغه بکلمة؛ طعنه زد او را.
معنی کلمه لدغ در فرهنگ معین
(لَ دْ ) [ ع . ] (مص م . ) گزیدن ، نیش زدن .
معنی کلمه لدغ در فرهنگ عمید
گزیدن، گزیدن با نیش، نیش زدن.
معنی کلمه لدغ در فرهنگ فارسی
( مصدر ) گزیدن ( مار و کژدم و جز آنها ) : سده و دیدان و استسقائ و سل کسر وذات الصدر و لدغ و درد دل . ( مثنوی لغ. )
جملاتی از کاربرد کلمه لدغ
القصه، مرافعهٔ این سخن پیش قاضی بردیم و به حکومت عدل راضی شدیم تا حاکم مسلمانان مصلحتی بجوید و میان توانگران و درویشان فرقی بگوید. قاضی چو حیلت ما بدید و منطق ما بشنید سر به جیب تفکر فرو برد و پس از تأمّل بسیار برآورد و گفت: ای آن که توانگران را ثنا گفتی و بر درویشان جفا روا داشتی، بدان که هر جا که گل است خار است و با خمر خمار است و بر سر گنج مار است و آنجا که در شاهوار است، نهنگ مردمخوار است. لذّت عیش دنیا را لدغه اجل در پس است و نعیم بهشت را دیوار مکاره در پیش.
و قیل معناه: ازاغ بصری عنه ام کان من الغائبین؟ و قیل «أم» هاهنا بمعنی الالف و تقدیره: أ کان من الغائبین. و قیل معناه بل کان من الغائبین. لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً و کان عذابه ان ینتف ریشه فیدعه ممّعطا. ثمّ یلقیه فی بیت النّمل فیلدغه. و قیل ینتف ریشه فیدعه فی الشمس. قال مقاتل بن حیان معناه لاطلینّه بالقطران و لاشمسنّه.
الدغاریر (به عربی: الدغاریر) در عربستان سعودی است که در استان جازان واقع شدهاست.
گوش من لایلدغ المؤمن شنید قول پیغامبر بهجان و دل گزید