لخلخ

معنی کلمه لخلخ در لغت نامه دهخدا

لخلخ. [ ل َ ل َ ] ( ص ) بی گوشت. ضعیف. لاغر. ( جهانگیری ) :
مفخر تبریزیان شاه جهان شمس دین
فربه و زفتت کند گرچه که تو لخلخی.مولوی.

معنی کلمه لخلخ در فرهنگ معین

(لَ لَ ) (ص . ) لاغر، ضعیف .

معنی کلمه لخلخ در فرهنگ عمید

ضعیف، ناتوان، لاغر.

جملاتی از کاربرد کلمه لخلخ

دست دستان صبا لخلخه را شورانید تا بیاموخت به طفلان چمن خلق حسن
جود و بذل از قلم تو چو طبیبی است سقیم از زر و لخلخه ای رفع سقم ریخته اند
یاسمن بزم تو را لخلخه سای نارون فرق تو را چتر گشای
بر زمین سبزه‌ای به رنگ حریر لخلخه کرده از گلاب و عبیر
مشک بید از جهت تحفه باغ کرده صد لخلخه از مشک ختن
موی ترا از شمیم غالیه لطمه جسم ترا از نسیم لخلخه صدمه
برخیز و صبوح را بیارا پرلخلخه کن کنار ما را
باده خاص خورده‌ای جام خلاص خورده‌ای بوی شراب می زند لخلخه در دهان مکن
باغ را غالیه بندد به میان راغ را لخلخه آرد به کنار
لخلخه سا شده هوای چمن بسکه برخاست باد عنبر بو