معنی کلمه لخشیدن در لغت نامه دهخدا
از تو بخشودن است و بخشیدن
از من افتادن است و لخشیدن .سنائی.جهان را هر دو چون روشن درخشید
ز یکدیگر مبرید و ملخشید.نظامی.بپوستین تن لرزان ما به دی دریاب
ز ما بود همه لخشیدن از تو بخشیدن.نظام قاری ( دیوان البسه ص 103 ).- امثال :
از خردان لخشیدن از بزرگان بخشیدن .
|| درخشیدن. اشتعال : گفتند مارج لهب صافی باشد، درفش و لخشیدن آتش که به آن دودی نباشد. ( تفسیر ابی الفتوح ج 5 ص 397 ). لانها تتلظی ای تشتعل ؛ برای آنکه لخشد. ( تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 397 ).