لخج

معنی کلمه لخج در لغت نامه دهخدا

لخج. [ ل َ خ َ ] ( ع اِ ) بدترین خم چشم که از چشم رود. ( منتهی الارب ).
لخج. [ ل َ] ( اِ ) زاگ سیه که رنگرزان دارند. لخچ :
بینی آن زلفینکان چون چنبری بالابخم
کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس.طیان.

معنی کلمه لخج در فرهنگ معین

(لَ ) (اِ. ) زاج سیاه که رنگزران به کار برند.

معنی کلمه لخج در فرهنگ عمید

زاج سیاه، قلیا، اشخار، شخار.

معنی کلمه لخج در ویکی واژه

زاج سیاه که رنگزران به کار برند.

جملاتی از کاربرد کلمه لخج

خصم همی گویدم که عاشق زاری خیره چه لعب‌الخجل کنم که چنانست
تسوی السما وجهه بالشمس حین عات و حین زالت عرتها حمره الخجل
بر خیط باطل آید خورشید نیم روز لعب الخجل کنان ز ضمیر منوّرم
دست و کف و پای پیران پر کلخج ریش پیران زرد از بس دود نخج
وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ لو رد اهل العقوبة الی دنیاهم، لعادوا الی جحدهم و انکارهم، و لو رد اهل الصفاء و الوفاء الی دنیاهم لعادوا الی حسن اعمالهم. وَ لَوْ تَری‌ إِذْ وُقِفُوا عَلی‌ رَبِّهِمْ یا حسرة علیهم من موقف الخجل! و محل مقاساة الوجل! و تذکر تقصیر العمل، فهم واقفون علی اقدام الحسرة، یقرعون باب الندم، حین لا ینفعهم الندم، و حین یقول لهم الحق: أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ!
حکایت: احمد بن عبدالله الخجستانی را پرسیدند که: