لحمی. [ ل َ می ی ] ( ع ص نسبی ) نوعی از یاقوت و آن دون اُرجوانی است در جودت. و گلناری و فوق بنفسجی : و لون الیاقوت الاحمر یترتب فیما بین طرفین احدهما اقصی الغایة المطلوبة منه و الاخر اقصی الرذالة التی تسقط عندها الرغبة فیه فاجوده الرمانی ثم البهرمانی هم الارجوانی ثم اللحمی ثم الجلناری ثم الوردی. ( الجماهر ص 33 ). لحمی. [ ل َمی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به لحم. گوشتین. از گوشت. - استسقای لحمی ؛ آماسی باشد رخو در پلکها و اطراف و انثیان و روی و تن سفید و املس گردد. - فتق لحمی . رجوع به فتق شود. لحمی. [ ل َ ] ( اِخ ) محمدبن ابراهیم بن الرامی التونسی. صاحب الاعلام باحکام البنیان. ( معجم المطبوعات ج 2 ).
معنی کلمه لحمی در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- منسوب به لحم گوشتی گوشتین . یا استسقای لحمی . آماسی است که پلکها و اطراف خصیتین و صورت و تن سفید و املس گردد . ۲- نوعی یاقوت و آن از لحاظ جودت دون ارجوانی است . یا فتق لحمی . توموری است که در نسج بیضه پدید آید . توضیح در منتهی الارب در شرح فتق چنین آمده : بیماریی است که در پوست خایه پیدا گردد بانحلال پرده و کوفتگی و شکافتگی در آن و در آمدن جسم غریب که پیش از شکاف محصور بود دروی و در دنبال. آن افزوده شده : این جسم اگر پیه است فتق ثربی گویند و اگر امعائ است معوی و اگر ریح ریحی و اگر آب مائی واگر مادئ غلیظ لحمی با توجه بانکه منظور از ماد. غلیظ میتواند خود نسج بیضه باشد بنابر این منظور تومور نسج بیضه است . محمد بن ابراهیم ابن الرامی التونسی .
جملاتی از کاربرد کلمه لحمی
محمّد با علی دارند بیشک وجود لحمک لحمی ابر یک
شاه دان سرّ محمد بیشکی لحمک لحمی بدانی خود یکی
شهی که لحمک لحمی رسول کرد خطابش به دشت ماریه بنگر به خون خویش طپیده
ابلهم تا فضلهٔ مء الحمیم بر لب حوض جنان خواهم فشاند
یا برید الحمی حماک الله چون بآن حی روی باستعجال
در ۱۹۰۸ رهسپار استانبول شد و در آنجا با سلطان عبدالحمید دوم پادشاه عثمانی دیدار کرد. سپس راهی روم شد و دیداری با پاپ پیوس دهم داشت. از آنجا به پاریس رفته و در برخوردی که با برخی از خاورشناسان فرانسوی داشت توانست دست به چاپ پاره ای از نوشتههای خود بزند.
اسما عبدالحمید (۲۲ نوامبر ۱۹۸۱ امارات متحده عربی) مجری شبکه تلویزیونی دی آر تو دانمارک و یک فعال اجتماعی و سیاسی عربی دانمارکی ساکن شهر آدونسی است.
دائرةالمعارف یوگا. نوشته سوامی شیواناندا. ترجمه رضا رامز و سید عبدالحمید موحدی. نشر ثالث.
ایها الساقی ادر کأس الحمیا نصفه ان عشقی مثل خمر ان جسمی مثل دن
عبدالحمید لاهوری، مورخ دربار شاهنشاه شاه جهان، این ساختمان را با نام "جلوخانه روضه" به معنای "درگاه مقبره در کتاب پادشاهنامه ذکر کردهاست.
پیر طریقت گفته بزبان وعظ مرین غافلان را که: «ای مستان پر شهوت! و ای خفتگان غفلت! شرم دارید از آن خداوندی که خیانت چشمها میداند، و باطن دلها میبیند: «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ». آه! کجاست درّه عمری و ذو الفقار حیدری؟ تا در عالم انصاف برین مستان بیادب حدّ شرعی براند، و این غافلان خفته را بجنباند؟ خبر ندارد آن مسکین که خمر میخورد، که چون قدح بر دست نهند عرش و کرسی در جنبش آید، و از حضرت عزّت ندا آید که: «و عزّتی و جلالی لاذیقّنهم الیم عذابی من الحمیم و الزقّوم».
گمان میشد که بنای مذکور به سبب هدایای سلطان عثمانی[عبدالحمید] و به جهت عدم جای کافی برای این هدایا در کاخهای دیگر ارگ سلطنتی، ساخته میشود، لیکن هدایای ارسالی از کشور عثمانی در سال ۱۳۱۳ق، یعنی چند سال پس از ساخت کاخ ابیض به ایران میرسند. در هر صورت قصر ابیض محلی برای هدایای رؤسای کشورهای دیگر بود و تالار بزرگ این عمارت به نام تالار عبدالحمید معروف است. [لازم است ذکر شود که در هیچ یک از منابع دوره ی قاجار، در قصر ابیض نام تالار عبدالحمید دیده نمیشود].
ولی آن شیشه لحمی بود و آبم اگر میرم که وصل او نیابم!