لحق. [ ل َ ح َ ] ( ع اِ ) جایی ازرودبار که چون خشک شود تخم در آن کارند. ج ، الحاق. || آنچه به اول خود ملحق گردد. ( منتهی الارب ). آنچه به سابق خود ملحق شود. آنچه به دنباله چیزی پیوسته باشد. ( منتخب اللغات ). || انجیر و خرما که سپس نخستین رسد. ( منتهی الارب ). انجیر و خرما که بعد انجیر و خرمای اول رسد. ( منتخب اللغات ). لحق. [ ل َ ]( ع مص ) لحاق. رسیدن. ( منتهی الارب ). الحاق. ادراک.
[ویکی الکتاب] ریشه کلمه: حقق (۲۸۷ بار)ل (۳۸۴۲ بار)
معنی کلمه لحق در ویکی واژه
رسیدن، الحاق، آوردن.
جملاتی از کاربرد کلمه لحق
«از وقتی که در سال ۱۹۸۲ به این گروه ملحق شدم، پیوسته تلاش کردم تمام انرژی ام را صرف گروه کنم و با قدرت تلاش کردم تا گروه را به موفقیت برسانم و مقداری از کارم را هم به خوبی انجام دادم. از این تصمیم هم راضی هستم.»
اناالحق میزنم بابا و گفتم جواب خود زحق کلّی شنفتم
از می حق، مست اناالحق شده نیستیاش هستی مطلق شده
بانگ ان الحق ما، بی های و هو بلند است نتوان هلاک خود را، کرد از وبال مردم
زیر و زبر عشقم شمس الحق تبریز است جان را ز پی عشقش من زیر و زبر گیرم
چشم دولت سحر مطلق میکند روح شد منصور انا الحق میزند
که بد عطّار بیشک راز اللّه اناالحق زد ز سرّ قل هو اللّه
وان نکته های چابک الحق چه دلبراست وان خنده های شیرین یارب چه شاهداست
ارتش مخفی لهستان در اوج خود ۱۹۰۰۰ نیرو داشت و در سال ۱۹۴۰ به سازمان کنفدراسیون ملت پیوست. با تشکیل ارتش میهنی در سال ۱۹۴۱ این سازمان هم به ارتش میهنی ملحق گشت.