لبه
معنی کلمه لبه در لغت نامه دهخدا

لبه

معنی کلمه لبه در لغت نامه دهخدا

لبه. [ ل َ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) تیزنا. تیزه. دَم.حدّ. لب. دَمه. حرف. طرف برنده کارد و امثال آن.
- لبه از ظرفی یا جامه ای یا دیواری و غیره ؛ کنار. حاشیه. طرف و جانب آن.
- لبه شمشیر ؛ تیزنای آن.
|| آفتاب گردان ( در کلاه ) :
دوخته بر طرف کلاهش لبه
وان لبه بر شکل مه یکشبه.ایرج میرزا.- لبه دادن ( ظرف ) و لبه ندادن آن . رجوع به لب دادن شود.

معنی کلمه لبه در فرهنگ معین

(لَ بِ ) (اِ. ) ۱ - کنار، حاشیه . ۲ - طرف برندة کارد.

معنی کلمه لبه در فرهنگ عمید

۱. لب مانند.
۲. کناره و لب چیزی.

معنی کلمه لبه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- کناره حاشیه : لب. ظرف لب. دیوار . ۲- جانب برنده ( شمشیر و کارد ) تیزنا دم حد .۳- جزوی هلال مانند که بجلو کلاه نصب کنند تا مانع تابش آفتاب بچشم گردد آفتاب گردان : دوخته بر طرف کلاهش لبه وان لبه بر شکل ( مانند ) مه یکشبه . ( ایرج میرزا لغ. )
سر سینه . زن پاکیزه

معنی کلمه لبه در فرهنگستان زبان و ادب

{limb} [نجوم] مرز قرص مرئی جِرم سماوی از دید ناظر زمینی

معنی کلمه لبه در دانشنامه عمومی

لبه (بازی ویدئویی). لبه ( انگلیسی: Edge ) یک بازی ویدئویی پازل تک نفره برای سکوهای لینوکس، آی اواس، اندروید، شبکه پلی استیشن، ویندوز، اواس ده، آن لایو، وی یو و نینتندو ۳دی اس می باشد که توسط موبی گیم، تو ترایبز توسعه و موبی گیم نشر پیدا کرده است. این بازی اولین بار در دسامبر ۲۰۰۸ منتشر شده است.
لبه (دهانه). A side view of a crater, with a raised rim, highlighted in red.
لبه ( انگلیسی: Rim ) یا تیغهٔ دهانه برخوردی بخشی از دهانه است که معمولاً با الگویی دایره وار یا بیضی وار از سطح زمینِ پیرامونِ دهانه برآمده است. به زبانی دقیق تر می توان گفت که لبهٔ دهانه تیغهٔ دایره وار یا بیضی واری است که نمایان گر بلندترین نوکِ پارهٔ برآمده است. اگر دهانه هیچ پارهٔ برآمده ای نداشته باشد، آن گاه لبه به تیغهٔ درونی منحنی در جایی که سطح تخت ( زمین ) و منحنی چالهٔ دهانه به هم می رسند، گفته می شود.
لبه (فیلم ۱۹۷۷). لبه ( به هندی: Kinara ) یا کناره فیلمی محصول سال ۱۹۷۷ و به کارگردانی گلزار است. در این فیلم بازیگرانی همچون جیتندرا، هما مالینی، درمندرا ایفای نقش کرده اند.
معنی کلمه لبه در فرهنگ معین

معنی کلمه لبه در ویکی واژه

orlo
bordo
کنار، حاشیه.
طرف برندة کارد.

جملاتی از کاربرد کلمه لبه

کلبه تاریک من بیشم سواد اعظم است فارغ از کاشان کلیم از گوشه کاشانه شد
سهی سرو مرا بالابلندست رخش چون آتش و لبها چو قندست
از چه، شهان ملک ستانی کنند از چه، بیک کلبه ترا اکتفاست
چون خمار خود به آب زندگانی بشکنیم؟ ما که می در جام ازان لبهای میگون کرده ایم
شبی که خاتم لعلت مرا بدست افتد بملک جم ندهم کلبه محقر خویش
غمش نهفته نشاید بدل که مقدم شاه نهان ز خلق نماند بکلبه ی درویش
خرقه اش یک نیمه ماندی خشک و نیمی تر شدی چون فراز کلبه او ابر گشتی قطره بار
زیر دو لبه سه بوسه ام گفتی و چشم چار شد چون به یکی نمیرسی وعده چه میدهی بسی
کلبه‌ای کاندرو به روز و به شب جای آرام و خورد و خواب منست
شب رسیدیم به یک دیهِ خراب کلبهٔی یافته مَأوا کردیم