تلویزیون هم جریان را ضبط میکرد و ما هم نظاره میکردیم. سرانجام کاسه صبرم لبریز شد و مستقیماً به خدمت امام رفتم و عرض کردم: ابراهیم یزدی میگوید که جزو شورای انقلاب است و نمیگذارد من به کارها رسیدگی کنم. او در همه کارها مداخله میکند و مانع کار ما میشود.
سری دارم آن نیز یک سر جنون دلی دارم آن نیز لبریز خون
گر دست من تهی بود از سیم و زر چه باک دارم دلی چو دریا لبریز ازگهر
گر درون لبریز نشتر باشدت از نیش خلق لب مبند از شکوه کس مشرب ماهی گزین
ساخت لبریز ز خوناب جگر ساغر من نوجوان اکبر من
اما محاسبات آنها اشتباه از آب درآمد. با آغاز دهه ۱۹۸۰، نسل جدیدی از سیاستمداران کمونیسمستیز غربی (به خصوص تاچر و ریگان) قدرت را در دست گرفته بود و آنان این مرتبه قصد عقبکشیدن نداشتند. نهایتاً حمله به افغانستان کاسه صبرشان را لبریز کرد؛ با مقاومت محلی و حمایت غرب از آنان، این جنگ ۹ سال طول کشید و در سقوط شوروی اثرگذار بود.
دید شاه دین که سلطان هدیست: اکبر خود را که لبریز از خداست
دیده امید ما از آرزو پر می شود ساغر خورشید اگر لبریز از شبنم شود
ظاهر وباطن از تو درد آمیز همه جا خالی از تو و لبریز
لبریز کردهاند به هیچم حبابوار باده است وقف ساغر اگر شیشه بشکنم