لباب

لباب

معنی کلمه لباب در لغت نامه دهخدا

لباب. [ ل ُ ] ( اِخ ) کوهی است مر بنی حذیمة را. ( منتهی الارب ). قال الاصمعی و هو یذکر جبال هذیل ثم اودیة واسعة و جبل یقال له لباب و هو لبنی خالد. ( معجم البلدان ).
لباب. [ ل ُ ] ( ع اِ ) گیاه اندک. ( منتهی الارب ).
لباب. [ ل َ ب ِ ] ( ع اِفعل ) لباب ِ لَباب ِ؛ باکی نیست ترا. ( منتهی الارب ).
لباب. [ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) خالص از هر چیزی. حسب ٌ لباب ؛ حسب خالص بی آمیغ. ( منتهی الارب ). گزیده هر چیز. ویژه هر چیز. بهتر چیزی. چیزی بی آمیغ. نفیس. ( دستوراللغة ). || مغز. لباب فستق ؛ مغز پسته. ( مهذب الاسماء ). لب لباب ؛ مغز بی آمیغ. میانه نفیس :
بجان عاقله کائنات یعنی تو
که کائنات قشور است و حضرت تو لباب.خاقانی.باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسند از تو قشور اندر لباب.مولوی.بر لبیب آید لباب آن کاس او
وز غبی کم گردد استیناس او.مولوی.لیکن هم ار بدیده معنی نظرکنی
در پرده ٔقشور توان یافتن لباب.قاآنی. || عقل. خرد :
کو نظرگاه شعاع آفتاب
کو نظرگاه خداوند لباب.مولوی.|| آردِ نرم.، ( لب آب ) لب آب. [ ل َ ] ( اِخ ) نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان. ( فارسنامه ناصری ).
لب آب. [ ل َ ] ( اِخ ) لواب. نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویه فارس ، آبش شیرین و گوارا. آب چشمه دلی گردد ( ؟ ) وچشمه مارگان و چشمه زنگبار و چشمه سادات در قریه لب آب ناحیه بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رودخانه لب آب شود و چون به قریه کلات ناحیه دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمه جن و چشمه رئیسی آمیخته رودخانه کلات شود. ( فارسنامه ناصری ).

معنی کلمه لباب در فرهنگ معین

(لُ ) [ ع . ] (اِ. ) خالص و برگزیده از هر چیزی .

معنی کلمه لباب در فرهنگ عمید

۱. برگزیده و خالص از هرچیز، لب.
۲. (اسم ) مغز چیزی، مانندِ مغز بادام، گردو، و امثال آن ها.
۳. (اسم ) عقل.

معنی کلمه لباب در فرهنگ فارسی

برگزیده وخالص ا هرچیز، مغزچیزی
خالص و برگزیده از چیزی نفیس : باز باش ای باب بر جویای باب تا رسند از تو قشور اندر لباب . ( مولوی لغ. )
باکی نیست ترا
( لب آب ) لواب . نام نهری و رودخانه بکوه کیلویه فارس .

معنی کلمه لباب در دانشنامه عمومی

لباب یک روستا در ایران است که در دهستان دره کاید واقع شده است. لباب ۱۲۸ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه لباب در دانشنامه آزاد فارسی

لِباب (Lebap)
(نام سابق: چارجو، به روسی چارژو) ولایتی در شرق ترکمنستان، با ۹۳,۶۰۰ کیلومتر مربع مساحت و ۷۷۵هزار نفر جمعیت (۱۹۹۶). مرکزش شهر چارجو و دیگر شهر مهم آن کرکی است. بخش عمدۀ این ناحیه در صحرای قرا قوم واقع است و از شمال به مرز ازبکستان محدود می شود. مهم ترین رود آن آمودریا است. صنایع آن عبارت اند از استخراج گاز طبیعی، و گوگرد، تولید ابریشم، و کشت آبی پنبه.
لباب (اللباب). لُباب (اللُّباب)
(یا: لباب الفقه) کتابی به عربی، در فقه شافعی، تألیف احمد بن محمد محاملی. اثری بسیار مهم که امام الحرمین عبدالملک جوینی آن را شرح کرده است. آنچه از این کتاب رایج است، خلاصه ای است از ولی الدین ابوزرعه احمد بن عبدالرحیم عراقی با نام تنقیح اللّباب. این خلاصه شروح و حواشی بسیار دارد. از شروح بر تنقیح اللباب می توان از ۱. الفتح العزیزی اثر محمد بن عبدالرحمان بکری؛ ۲. فتح الکریم الوهاب، اثر محمد العنانی؛ ۳. شرح یحیی بن محمد دمیاطی؛ ۴. التوضیح علی التنقیح اثر احمد بن حسن جاریزدی؛ ۵. شرح برهان الدین ابراهیم کرکی نام برد. قاضی زکریا انصاری، تنقیح اللباب را به نام تحریر تنقیح اللباب خلاصه کرد که این خلاصه هم هنوز بسیار مورد توجه است. زکریای انصاری خود نیز بر آن شرحی با نام تحفةالطلاب بشرح تحریر تنقیح اللباب نوشته است.

معنی کلمه لباب در ویکی واژه

خالص و برگزیده از هر چیزی.

جملاتی از کاربرد کلمه لباب

ایّها الصّدر السّعید الماجد القرم اللباب‌ وجهک الوجه المضیئ رایک الرّأی الصّواب‌
به آن متاع که گوهر فروش کنعانی بمصر برد و لباب ز حسن شد بازار
او سه برادر تنی به نام‌های جعفر، عبدالله و عثمان داشت که همگی آنان در روز عاشورا سال ۶۱ قمری در کربلا کشته شدند. او با لبابه دختر عبیدالله بن عباس ازدواج کرد و دارای چهار پسر به نام‌های عبیدالله، فضل، حسن، قاسم و یک دختر شد. در خصوص تعداد فرزندان او اختلاف نظر وجود دارد.[نیازمند منبع]
روضة اولی‌الألباب فی معرفةالتواریخ کتابی است در سرگذشت شاهان خطا که به سال ۷۰۷ هـ. ق به نام سلطان ابوسعید نوشته شده‌است.
پسته و بادام سوی لب مبر کان چشم مست نقل بزم امشب ز دلهای اولوالالباب ریخت
مفسرین گفته‌اند که گروهی از منافقین اوایل شب که هوا تازه تاریک می‌شد در کوچه‌ها و معابر مزاحم کنیزان می‌شدند. البته برای کنیزان چنان‌که گفتیم پوشاندن سر واجب نبوده‌است. گاهی از اوقات این جوانان مزاحم و فاسد متعرض زنان آزاد نیز می‌شدند و بعد مدعی می‌شدند که ما نفهمیدیم که آزاد است و پنداشتیم که کنیز است؛ لذا به زنان آزاد دستور داده شد که بدون جِلباب یعنی در حقیقت بدون لباس کامل از خانه خارج نشوند تا کاملاً از کنیزان تشخیص داده شوند و مورد مزاحمت و اذیت قرار نگیرند. بیان مذکور خالی از ایراد نیست زیرا چنین می‌فهماند که مزاحمت نسبت به کنیزان مانعی ندارد.
میر میران نسب نظام الدین سند و سید اولوالباب
نظری کن به بین به دانه و بر لب لب قشر قشر لب لباب
مدیح خویش تو گویی ، نه من همی گویم ز ما نیاید جز سیرت ذوی الالباب
پوستها از سر کشیدستم چو گردون روز حشر دست قدرت تا چنین لب لبابم کرده است
گردون چو گردکان تهی جمله پوستت در ظل آن گریز که لب لباب شد
صلای عیش به نوروز داده است ملک غمین دگر ننشینند یا اولی الالباب
به گفتهٔ پاکتچی، در مورد جِلباب که حجابی بوده‌است که به منظور بازشناسی و نه پوشش مورد استفاده قرار می‌گرفته، چنین محدودیتی دیده نمی‌شود. به علاوه به گفته وی وجه غالب روایات پوشش صورت (نقاب) را برای زن لازم نمی‌دانند.