لب گردان. [ ل َ گ َ ] ( ن مف مرکب ) حوض و کاسه و مانند آن که لبهای مایل به شیب داشته باشد. - لب گردان کردن حوض ؛ پر کردن حوض از آب چنانکه از سرش بگذرد. ( آنندراج ) : فرش در ایوان جنت بلکه در راه افکنید حوض کوثر را لبالب بلکه لب گردان کنید.سعید اشرف ( از آنندراج ).
معنی کلمه لب گردان در فرهنگ معین
( ~ . گَ ) (ص مف . اِ. ) کاسه و مانند آن که دارای لبه هایی مایل به شیب داشته باشد.
معنی کلمه لب گردان در فرهنگ فارسی
( اسم ) کاسه و مانند آن که دارای لبه هایی مایل بشیب داشته باشد . یا لب گردان کردن حوض . پر کردن آن از آب چنانکه از سرش بگذرد .
معنی کلمه لب گردان در ویکی واژه
کاسه و مانند آن که دارای لبههایی مایل به شیب داشته باشد.
جملاتی از کاربرد کلمه لب گردان
ماهی و گاو زمین از خون شیران در شنا کرگس و شیر سپهر از قلب گردان طعمه خور
قلب قلاب منقلب گردان انقلابی در انقلاب انداز
قلب گردان و بر او ثلث ز اصلش بفزای نه در آغاز ولی در وسط و انجامش
پس هر که خواهد که از عذاب القبر رسته باشد، باید که وی را با دنیا هیچ علاقتی نبود الا به ضرورت، چنان که کسی را به طهارت جای حاجت بود، وی را دوست دارد به ضرورت و بخواهد که از آن برهد، پس باید که حرص وی به طعام به معده رسانیدن همچنان بود که بر فارغ کردن معده از طعام، که هر دو ضرورت است و همه کارهای دیگر همچنین پس اگر دل از این علاقه خالی نتواند کرد، باید که با مواظبت بر عبادت و بر ذکر خدای تعالی ذکر بر دل خویش غالب گرداند، چنان که غالبتر شود این دوستی بر دوستی دنیا و حجت و برهان می خواهد بر این معنی به متابعت شریعت و تقدیم فرمان حق بر هوای خویش اگر نفس وی وی را اطاعت دارد، بر این معنی خود اعتماد کند که از عذاب القبر رست و اگرنه چنین بود، تن به عذاب القبر بنهد، مگر که عفو ایزد در رسد و او را در یابد.