لب سوز
معنی کلمه لب سوز در فرهنگ فارسی
معنی کلمه لب سوز در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه لب سوز
عیسی دمی که چاک به گردون فگنده است دامان صبح در طلب سوزن است ازو
رشته عمرم به پایان رفت و جان آمد به لب سوز دل تا کی بود باقی نمیدانم چو شمع
نیند طالب سوز درون ذوق سخن چنان همین پی نان بسته اند دل به تنور
بوستان پژمرده گردد، از دل ناشاد من یاسمن را خنده بر لب سوزد از فریاد من
تو نداری طاقت لبتشنگی چون ما که هر دم بر کشی از قلب سوزان ناله بیاختیاری
از قلب سوزناک سوی کشور نجف با گریه التجا به شه اولیاء کنیم
کف ساقی ید بیضا شد ازین می صائب یارب آن باده لب سوز به پیمانه چه کرد
تو لب سوزی ز عشق آتشین نام دلت چون داغ طفلان خام در خام
چونکه در این چاه چو نادان به باد داده تبر در طلب سوزنم
دخل ما با خرج یکسانست در راه طلب سوزنی چون بشکند خاری زپا بیرون شود