لاینحل

معنی کلمه لاینحل در لغت نامه دهخدا

لاینحل. [ ی َ ح َل ل ] ( ع ص مرکب ) ( از: لا + ینحل ) حل ناشدنی. گشوده ناشدنی. که نگشاید، چون مسئلتی غامض.
- عقده لاینحل ؛ گره ناگشودنی.
- معمای لاینحل ؛ معمای حل ناشدنی و ناگشودنی.

معنی کلمه لاینحل در فرهنگ معین

(یَ حَ ) [ ع . ] (ص . ) حل ناشودنی .

معنی کلمه لاینحل در فرهنگ عمید

حل نشدنی.

معنی کلمه لاینحل در فرهنگ فارسی

حل نشدنی
۱- ( جمله فعلی ) گشوده نمی شود حل نمیگردد. ۲ - ناگشودنی چاره ناپذیر . یا مساله لاینحل . مساله ناگشودنی .
به معنی حل ناشدنی گشوده ناشدنی .

جملاتی از کاربرد کلمه لاینحل

فشارهای سیاسی و اقتصادی و مسائل کارگری فضا را جهت بحث و بررسی علمی پیرامون عوارض و خطرات مواجه با پنبهٔ کوهی و یافتن راهکاری مؤثر برای حل این مشکل تنگ کرده‌اند. بی‌توجّهی کارفرمایان، بی‌اطّلاعی کارگران، مقاومت صنایع همراه با بی‌توجّهی حکومت‌ها به عوارض درازمدت تماس با پنبهٔ کوهی همه و همه دست به دست هم داده‌اند تا این مشکل در کشورهای آسیایی مصرف‌کنندهٔ این ماده به صورت لاینحل باقی بماند.
خرد پیر نیارد گره از کار گشود هست این عقده مگر نزد خرد لاینحل
ای میر اجل گر دهدم مهل اجل خواهم کرد این‌مشکل لاینحل حل
دارم بدل ایساقی بس عقده لاینحل جز دست علی یا رب این عقده که بگشاید
وی مسائل لاینحل هندسه کلاسیک را حل کرد و تحقیقاتی در اصول ترسیمات هندسی نمود که تا امروز هنوز کسی موفق به ارائه راه حل دیگری نشده‌است و از این حیث مسئله ابوالوفا در جهان مشهور است و اولین کسی است که مطالعات دقیقی دربارهٔ کره ماه انجام داد.
انبساطی است در این فصل که بی کاوش عقل شاید ار باز شود عقده ما لاینحل
بزن به دامن شوریدگان حق دستی که حل شود به تو هر مشکلیست لاینحل
در چنین فصل که از فیض هوا نزدیکست غنچه را باز شود عقده ما لاینحل