لایتجزی

معنی کلمه لایتجزی در فرهنگ معین

(یَ تَ جَ زّا ) [ ع . ] (ص . ) جدانشدنی .

معنی کلمه لایتجزی در ویکی واژه

جدانشدنی.

جملاتی از کاربرد کلمه لایتجزی

گفتند که حکما خلق را خوش ازین سر آگاه همی کنند تا نفسها بدین فلسفه ازین عالم همی بیرون شود، تا همگی نفس بآخر ازین عالم بیرون شود، و چو تمامی جوهر نفس بدین حکمت از جوهر هیولی جدا شود، نفس بعالم خویش باز رسد و نعمت خویش را باز یابد و دانا شده باشد بغایت، بعنایت خدای. آنگاه چو عنایت الهی ازین عالم برخیزد، این عالم فرو ریزد، و همه جزوهاء لایتجزی شود همچنانک بودست، و بجای خویش باز رسد، این قول محمد زکریاء رازی است بحکایت از سقراط بزرگ، و گفته است «اندر کتاب الهی»خویش که رای سقراط این بوده است، و مر علم الهی را که مندرس شده بود جمع کردم بتایید الهی. و گفته است که هیچ کس جز بدین فلسفه ازین عالم بیرون نشود و بعالم علوی نرسد و (جز) بدین تدبیر حکمت نرهد.
بعد از وجود جوهر فرد دهان تو چون نفی جزو لایتجزی کند حکیم
جمله جهان لایتجزی بدست چنگ جهان را جز یک تار نیست
و هرکه صدیق را دوست دارد به هر صورت که باشد دوست دارد که وی را بدان صفت دوست دارد که وی صدیق را بدانست. و صدق علم صفت یک جزو است از ذات صدیق که جزء لایتجزی گویند. این نه شکل دارد و نه لون. و این نزدیک گروهی جایگیر است و نزدیک گروهی جایگیر نیست. به هر صفت که هست وی را شکل و لون نیست و محبوب آن است نه پوست و گوشت ظاهر.