لامسه
معنی کلمه لامسه در فرهنگ معین
معنی کلمه لامسه در فرهنگ عمید
معنی کلمه لامسه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه لامسه در دانشنامه آزاد فارسی
معنی کلمه لامسه در ویکی واژه
از حواس پنجگانة انسان که به وسیلة آن گرمی و سردی و زبری و نرمی اشیاء احساس میشود.
جملاتی از کاربرد کلمه لامسه
دوم: آنچه به گوش ادراک می شود، چون آوازهای خوب و نغمه های موزون لذت و راحت یافتن از اینها به شنیدن است سوم: آنچه به قوه شامه ادراک می شود، چون بویهای خوش و نسیمهای معطر و لذت از اینها به بوییدن است چهارم: آنچه به قوه ذائقه فهمیده می شود، چون طعامهای لذیذه و راحت از اینها به چشیدن حاصل می شود پنجم: آنچه ادراک آن به قوه لامسه تحقق می یابد، چون نرمی و نازکی و لذت از اینها به ملامست و مباشرت هم می رسد.
لامسه را نقد نهاده به مشت گنج شناسایی نرم و درشت
از جسم مادیست مجرد چو ذاتشان نی نسبت ملامسه آنجا و نه مساس
دهد به لامسه حسی که در تحرک نبض کند میان صحیح و سقیم تفرقهها
لامسه بالعشی و الاشراق شاهدان را بسوده ساعد و ساق
قوله تعالی: وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ ابن عباس گفت: رسول خدا در مدینه شد، قومی تجّار را دید در پیمانه و ترازو سخت بد، و بیاعات و معاملات ایشان شبه قمار چون منابذه و ملامسه. جبرئیل آمد و آیت آورد: وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ. رسول خدا (ص) ایشان را حاضر کرد و بر ایشان خواند.