معنی کلمه لامحاله در لغت نامه دهخدا
تا کی از این گنده پیر شیر توان خورد
سرد بودلامحاله هر چه بود سرد.منوچهری.گر بخرّم هیچکس را از گزاف
همچو ایشان لامحاله من خرم.ناصرخسرو.که جوهری ز عرض لامحاله خالی نیست
جز این نباشد دل برگمار و ژرف گمار.ناصرخسرو.و شراب صرف پیران را و خداوندان فالج... را سودمند بود و لاغر و محرور را زیان دارد لامحاله. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چون گل بر دیوار زنی اگر درنگیرد نقش آن لامحاله بماند. ( مرزبان نامه ).