لامح

معنی کلمه لامح در لغت نامه دهخدا

لامح. [ م ِ ] ( ع ص ) درخشنده. ( منتهی الارب ) : و فرزندی را که مخایل رشد و آثار نجابت و انوار کیاست و فراست بر جبین او مبین و لایح بود و در روا و رویّت ِ او لامح و لامع باشد هلاک کند. ( سندبادنامه ص 79 ). و مخایل نجابت و تباشیر شهامت بر جبین اولامح است. ( سندبادنامه ص 245 ).

معنی کلمه لامح در فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) درخشنده .

معنی کلمه لامح در فرهنگ عمید

درخشنده.

معنی کلمه لامح در فرهنگ فارسی

درخشنده
( اسم ) درخشنده تابان : و مخایل نجابت و تباشیرشهامت برجبین او لامح است .

جملاتی از کاربرد کلمه لامح

با این حال ادبیات نمایشی نوین در ایران با ترجمه آثار مولیر به فارسی در دوران مشروطیت قاجار رایج شد و تا به امروز ادامه یافت. از اواسط دههٔ ۱۳۳۰ برپایی سالن‌های جدید نمایش و برگزاری جشنواره‌های تئاتر و توجه روشنفکران به ریشه‌های هنر بومی و ملی سبب رونق دوبارهٔ نمایشنامه‌نویسی شد. غلامحسین ساعدی با نام مستعار گوهرمراد و بهرام بیضایی و اکبر رادی و اسماعیل خلج از برجسته‌ترین نمایشنامه‌نویسان معاصر به‌شمار می‌روند.
تا دستگیر خلق بود خواجه، لامحال او را بود خدا و خداوند دستگیر
در حالی که عبدالله محمودزاده، مسئول دفتر جانشینی فرمانده کل قوا در نیروی انتظامی ۱ آبان از شناسایی عوامل اسیدپاشی در اصفهان خبر داد، غلامحسین اسماعیلی، رئیس کل دادگستری استان تهران می‌گوید تلاش‌های جدی برای شناسایی اسید پاشی در حال انجام است.
روی دل صافی بکن تو بی خیال معنی جان را ببین تو لامحال
جمله یکسان بود اما از خیال گشت پیدا این حقیقت لامحال
دل خود برفت و جان برود نیز لامحال آنجا که از نظر نرود هیچ احتراز
و از شیخ بومسلم فارسی رحمه اللّه شنیدم که گفت: وقتی من با جماعتی قصد حجاز کردم و اندر نواحی حُلوان کُردان راه ما بگرفتند و خرقه‌هایی که داشتیم از ما جدا کردند. ما نیز با ایشان نیاویختیم و فراغ دل ایشان جستیم یکی بود اندر میان ما اضطراب کرد. کردی شمشیر بکشید و قصد کشتن او کرد. ما جمله مر آن کرد را شفاعت کردیم. گفت: «روا نباشد که این کذّاب را بگذاریم لامحاله او را بخواهیم کشتن.» ما علت کشتن از وی بپرسیدیم. گفت: «از آن‌چه وی صوفی نیست و اندر صحبت اولیا می خیانت کند این چنین کس نابوده به.» گفتیم: «از برای چرا؟» گفت: «از آن‌چه کمترین درجهٔ تصوّف جود است واو را اندر این خرقه پاره چندین بند است او چگونه صوفی باشد و چندین خصومت با یاران خود می‌کند؟ ما چندین سال است تا کار شما می‌کنیم و راه شما می‌رویم و علایق از شما می قطع کنیم.»
و محمد بن فضل گوید، رحمة اللّه علیه: «عجب از آن دارم که اندر دنیاخانهٔ وی طلبد، چرا اندر دل مشاهدت وی نطلبد؟ که خانه را، باشد که یابد و باشد که نیابد و مشاهدت لامحاله یابد اگر زیارت سنگی که اندر سالی بدو نظری باشد فریضه بود، دلی که بدو روزی سیصد و شصت نظر باشد به زیارت او اولی تر.»
گر کسی را گفت هست از من سؤال وقت ازین بهتر ندانم لامحال
فراز ار چه باشد به حدّ کمال نشیبش فروتر بود لامحال
چو بر حکم انصاف رفتی و راه بود لامحال از تو خشنود شاه