معنی کلمه لاله در لغت نامه دهخدا
شقر. شقّار. شقران. شقّاری. سکب. ( منتهی الارب ). شقایق. ( بحر الجواهر ). آلاله. رجوع به آلاله شود. اسدی در لغت نامه گوید:شقایق بود و به تازی شنبلید گویندش نیز؟ و بیت ذیل را از قریع شاهد آورده است :
من از بس ناله چون نالم من از بس مویه چون مویم
سرشک ابر بر لاله بود چون اشک بر رویم.
( این شاهد برای شنبلید معنی دادن لاله ، صحیح بنظر می آید چه روی عاشق به شنبلید ماند یعنی زرد است نه سرخ اما جای دیگر لاله را در این معنی ندیده ام ). وردالزعفران. ( مهذب الأسماء ) . شقایق النعمان. ( مفاتیح ) ( منتهی الارب ) : صفت روغن لاله که شقایق النعمان گویند... ( ذخیره خوارزمشاهی ). صاحب برهان گوید هر گلی را گویند که خودروباشد عموماً و لاله داغدار که آن را لاله نعمان خوانند خصوصاً و آن بر چند نوع است. لاله کوهی و لاله صحرائی و لاله شقایق لاله دل سوخته و لاله دل سوز و لاله خطایی و لاله خودروی و بعضی بدینگونه آورده اند: لاله سرخ و لاله زرد و لاله سفید و لاله آل و لاله دوروی و لاله نعمان و کنایه از لب معشوق هم هست. ( برهان ). صاحب آنندراج گوید: هر گل خودروی یا چون مطلق گویند لاله لعل مراد باشد که میان آن سیاه است و آن را لاله نعمان نیز خوانند و اگر با صفتی استعمال کنند مثلاً لاله کبود و لاله سبز مراد خالص باشد و جمیع لاله ها هفت نوع اند: لاله کوهی. لاله صحرایی. لاله شقایق.لاله دورو. لاله دلسوز. لاله دلسوخته. لاله نعمان واین لاله را خطایی نیز گویند... و در واقعات بابری مذکور است که در کوهستان کابل به اقسام رنگ میشود چنانکه حسب الحکم یک مرتبه بشمار آمد سی و دو قسم بود و نوعی است از لاله که از آن بوی گل سرخ می آید و من آن را لاله گلبوی خطاب دادم و به همین شهرت یافت. به هرتقدیر: سیراب. خونین پیاله. خونین کفن. صحرانشین. سیاه چشم از صفات وی : شمع. چراغ. مشعل. تنور. چام. پیاله. قدح. کلاه. گوش. هاون. سنان. شبستان از تشبیهات اوست و منسوب است به بربر. حکیم رودکی گفته :