لاغیر

معنی کلمه لاغیر در لغت نامه دهخدا

لاغیر. [ غ َ ] ( ع ق مرکب ) نه دیگری :اوست و لاغیر. این است و لاغیر، اوست و نه جز او. استعانت ما از تست بس و لاغیر. که هریک از باد غرور دم اَنا و لاغیری میزند. ( رشیدی ). من بودم و او و لاغیر.

معنی کلمه لاغیر در فرهنگ معین

(غَ یْ ) [ ع . ] (ق مر. ) نه دیگری ، نه چیز دیگر.

معنی کلمه لاغیر در فرهنگ فارسی

نه دیگری . اوست و لاغیر
نه دیگری نه چیز دیگر : پادشاهی کاری بزرگ است و باوج معالی آن ببال همت عالی توان پرید لاغیر .

معنی کلمه لاغیر در ویکی واژه

نه دیگری، نه چیز دیگر.

جملاتی از کاربرد کلمه لاغیر

چو چندین میزنی بانگ و لاغیر بنطق آور سخن از منطق الطیر
یامست می ذاتم در میکده وحدت لاغیرک فی داری دیار همی گویم
خشک و تر در خرمنِ لاغیر بر هم سوختی در میان آتش کثرت هنوز افسرده‌ای
من التمس الحق بنور الایمان کان کمن طلب الشمس بنور الکواکب و هم وی گفت، ما انفصلت البشریة عنه و لااتصلت به. و هم وی گفت: خاطر الحق هوالذی لا یعارضه شیء. و قال فارس البغدادی: سألت الحسین ابن منصور عن المرید فقال: هوالرامی باول قصده الی اللّه فلا یعرج حتی یصل و قال: المرید الخارج عن اسباب الدارین اثره بذلک علی اهلها. قال کان الحلاج یقول: آلهی! انت تعلم عجزی عن مواضع شکرک فاشکر نفسک عنی فانه الشکر لاغیره
هنجار حاکم تصمیمات مسیحی عشق است: ولاغیر. فلچر (1966، ص 69) - مهم‌ترین فرمان این است که خدا را دوست داشته باشید و «همسایه خود را دوست بدارید».
چو من شاهی که زیراین کهن دیر بشاهی میزنم بانگ و لاغیر
قصد و مرادم از سیر، روی تو بود لاغیر گر سیر کعبه و دیر ور خانقاه کردم
شیخ الاسلام گفت: که شبلی پیشین کسی ایذ کی این علم باسر منبر برد و برخلق بوغست جنید گفت: کی ما این علم در سرد ابها و خانها می‌گفتیم نهان و باشارت. شبلی آمد، آنرا با سر منبر برد و برخلق بوغست به تسنیع در شور و بی‌طاقتی. یعنی از اشارت با عبارت آورد. شبلی بیست و دو باو در بیمارستان بود. شبلی گفت: الحریة هی حریة القلب لاغیر.
همه عمرت هم امروزست لاغیر تو مشنو وعده این طبع عیار
ابوبکر شبلی رحمة اللّه علیه گوید: «التصوّف شِرکٌ، لانَّهُ صِیانةُ الْقَلْبِ عَنْ رُؤْیَةِ الغیرِ ولاغیرَ.»
شکر خدا کنید که امروز جامع حسنات دنیا و آخرت شمائید لاغیر، و خسرالدنیا والآخره مائیم وبس. یا رب از مادر گیتی بچه طالع زادم؟