لازم بودن

معنی کلمه لازم بودن در لغت نامه دهخدا

لازم بودن. [ زِ دَ ] ( مص مرکب ) بایسته و ضرور بودن. رجوع به کلمه لازم شود.

معنی کلمه لازم بودن در فرهنگ فارسی

بایسته و ضروربودن

معنی کلمه لازم بودن در ویکی واژه

bisognare
occorrere

جملاتی از کاربرد کلمه لازم بودن

و درجه سلامت را ملازم بودن، اقل درجات است، اما آن که روزگار نه در این چهار قسم یکی بگذارد، از جمله هالکان و اتباع شیطان است.
بدان که امت -کثّرهم اللّه- مجتمع‌اند بر آن که پیغامبر را -علیه السّلام- گروهی بوده‌اند از صحابه -رضوان اللّه علیهم اجمعین- که اندر مسجد وی ملازم بودند و مهیّا مر عبادت را و دست از دنیا بداشته بودند و از کسب اعراض کرده بودند،و خدای -عَزَّ و جلَّ- از برای ایشان را با پیغمبر -علیه السّلام- عتاب کرد، عَزَّ مِنْ قائلٍ: «ولاتَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ ربَّهم بِالغَدوةِ والعَشیِّ... الآیه (۵۲/الانعام)». و کتاب خدای -عزّ و جلّ- به فضایل ایشان ناطق است و پیغمبر را -علیه السّلام- اندر مناقب ایشان اخبار بسیار که به ما رسیده است اندر ذکر ایشان، -رَضِيَ اللّه عنهم اجمعین- و ما طرفی اندر مقدّمهٔ این کتاب گفته‌ایم.