قیومیت

معنی کلمه قیومیت در لغت نامه دهخدا

قیومیت. [ ق َی ْ یو می ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) قیوم بودن. قائم بالذات بودن. ( فرهنگ فارسی معین ) : هرچه در عقل محال است ، اﷲ بر آن قادر بر کمال است و در قدرت بی احتیال است ، و در قیومیت بی گشتن حال است. ( فرهنگ فارسی معین از کشف الاسرار ج 2 ص 507 ).

معنی کلمه قیومیت در فرهنگ عمید

قیوم بودن، قائم به ذات بودن.

معنی کلمه قیومیت در فرهنگ فارسی

( مصدر ) قیوم بودن قائم بالذات بودن : هر چه در عقل محالست الله بر آن قادر بر کمالست و در قدرت بی احتیالست و در قیمومیت بی گشتن حالست ...

جملاتی از کاربرد کلمه قیومیت

هر آنکو وجه قیومیتش دید در اشیاء هم بوجهش یافت توحید
کند پس در حقیقت حق تعالی بقیومیتش بر جان تجلی
شاهاک در ورشو، لهستان به دنیا آمد. او کوچکترین فرزند یک خانواده مذهبی، صهیونیست یهودی اشکنازی بود. در زمان اشغال لهستان توسط آلمانی‌ها خانواده او به گتوی ورشو منتقل شدن. برادر او فرار کرد و به نیروی هوایی پیوست. مادر او به یک خانواده فقیر کاتولیک پول داد تا او را مخفی کنند. در سال ۱۹۴۳ او و خانواده اش به «کمپ پانیوتاوا» منتقل شدند و در آنجا پدر او از دنیا رفت. اسرائیل و مادرش از آنجا فرار کرده و به ورشو بازگشتند و لیکن یک سال بعد دستگیر شده و به «کمپ برگن-بلسن» فرستاده شدند. بعد از پایان جنگ در سال ۱۹۴۵ آن‌ها به فلسطین تحت قیومیت بریتانیا مهاجرت کردند.