قیقاج

معنی کلمه قیقاج در لغت نامه دهخدا

قیقاج. [ ق َ / ق ِ ] ( ترکی ، ص ، اِ ) اریب. وریب. ( برهان در کلمه وریب ). مأخوذ از ترکی ، در تداول ، کج و خم. || تیر خمیده. ( ناظم الاطباء ). تیر افکندن به دشمن در حالی که پشت بدو دارند چنانکه اشکانیان در کر و فر خویش. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه قیقاج در فرهنگ معین

(ق ) [ تر. ] (اِ. ) کج ، اریب .

معنی کلمه قیقاج در فرهنگ عمید

۱. اریب، کج.
۲. (قید ) به شکل اریب.

معنی کلمه قیقاج در فرهنگ فارسی

قیقاچ: اریب، کج
۱ - ( صفت ) کج اریب . یا قیقاج رفتن . به طور مورب راه رفتن . یا قیقاج زدن ( قیقاج تیر زدن ) . تیر برگشته زدن . ۲ - ( اسم ) جامه مورب بافته و پیشواز اریب انداخته واریب پیوسته : عقلم بخیاط می کرد کنکاج در رخت صوفی دامانش قیقاج .

معنی کلمه قیقاج در ویکی واژه

کج، اریب.

جملاتی از کاربرد کلمه قیقاج

نیش شاخی که بقیقاج بود دانی چیست گلستانی که به بندند بگردش انهار
بخرگه سقرلاط در فصل دی چو قیقاج یابی بدامان وی
‫در عرصه شکار شهان نیک بهر بود‬ ‫شاهلار شکار ائتمه سی قیقاجییدی‬
به پیش روی قیقاج و چپ و راست زندگوئی به هر جائی دلش خواست
هیچ صیدی هرگز از قیقاج اندازی ندید آنچه جویا با دل آن برگشته مژگان می کند
تیر قیقاج‌افکنان قصاب مردافکن شوند سخت می‌ترسم ز مژگان‌های چشم ترک‌تاز
بگفتند دیگر برسم سجیف بقیقاج نیزش بگرد لحیف
ز برگشتن آنگاه قیدش کنیم باین تیر قیقاج صیدش کنیم