قیق

معنی کلمه قیق در لغت نامه دهخدا

قیق. [ ق َ ] ( ع اِ ) آواز ماکیان چون بخواند خروس را جهت سفاد. ( منتهی الارب ). آواز ماکیان چون خروس را برای برجستن بر روی خود بخواند. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) آواز کردن ماکیان. ( از اقرب الموارد ).
قیق. [ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ قیقة. ( اقرب الموارد ). رجوع به قیقه شود. || ج ِ قیقاءة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قیقاءة شود.
قیق. ( ع ص ) گول شتاب کار. || ( اِ ) کوه گرداگرد زمین و محیط دنیا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || پرنده ای است که آن را بوزریق نامند. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) مرد نیک دراز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مرد بلند ناهنجار و نیک دراز. ( ناظم الاطباء ). رجوع به قوق و قواق شود.

معنی کلمه قیق در فرهنگ معین

(قَ یا ق ) [ ع . ] (اِصت . ) فریاد و آواز بلند.

معنی کلمه قیق در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آواز ماکیان چون خروس را به جهت سفاد بخواند ۲ - فریاد و آواز بلند .
گول شتاب کار یا کوه گرداگرد زمین و محیط دنیا .

معنی کلمه قیق در ویکی واژه

فریاد و آواز بلند. صدای بلند مرغ و خروس.
مترادف پشگل زبان فارسی، که در دنیای قدیم بسیار اهمیت داشته است و هیمه زمستان‌های سرد را تشکیل می‌داده است. ظاهراً کلمه دقیق و حتی دقیقه به سبب ظرافت و مهندسی که قَیق داشته از آن اقتباس شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه قیق

از این صورت شدم در اصل واصل حقیقت آمدیم از اصل واصل
حقیقت آفتابی باید اینجا که ذرّهوار میبنماید اینجا
اگر منصور این جاوید جانان حقیقت هر کسی را نیست پنهان
ای خامه راست رو حقیقت جو باش با خوردن خون دل حقیقت گو باش
سخن از من بمانده یادگارم که در معنی حقیقت بود یارم
ولیکن چون کنم تا این بدانی حقیقت تو خداوند جهانی
گر حقیقت پرسی از حق الیقین در مقام لی مَعَ اللّه باز بین
اگر مرد رهی خود شاه با تست حقیقت این دل آگاه با تست
حقیقت است رهی راست، تا به منزل عشق کسی بدان نرسد کز ره مجاز آید
حقیقت جز خدا غیرست دریاب همه ذرّات در سیرست دریاب