معنی کلمه قیفال در لغت نامه دهخدا
1 - به معنی ephalicosَK یونانی و ephaliqueَC فرانسوی بکار رفته که بمعنی آنچه مربوط به سر است ( رأسی ) میباشد، مانند: ورید قیفال ( یکی از وریدهای بازو )، شریان قیفال ( شریان سبات ). سراروی.
2 - مخصوصاً به ورید قیفال اطلاق شود.
مؤلف ذخیره نویسد: دو رگ قیفال است ، از هر دستی یکی. و این قیفال رگ دوم است که از جگر بسوی بالا برآمده باشد تا به چنبر گردن و اینجا به دو بخش شده است و باز هر بخشی به دو بخش شده است یکی کوچکتر و یکی بزرگتر و به جانبی از گردن درآمده است بسر برآمده [ کذا ] و با دماغ اندرآمده [ کذا ] و بزیر دماغ چون فرشی گسترده شده و اندر حجابهای دماغ پراکنده شده و غذا بدو میرساند و دماغ را بهره تمام دهد و باز جمع شده است و هم بر آن سان که باسلیق فرودآید فرودآمده است و اندر بعض مردمان فرودآمدن وی پوشیده تر باشد ازبهر آنکه اندر زیر عضله باشد و اندر بعضی ظاهرتر باشد از بهر آنکه بر روی عضله ها و بعضی اصحاب تشریح گفته اند ودجان هر دو شاخ باسلیق است که بر سر می برآیدو قیفال از سر فرودآید و پوشیده فرودآید و بدین سبب گویند که ودج غلیظ باسلیق است و ودج رقیق قیفال است. از بهر آنکه چون پوشیده فرودآید باریک نماید و هر دو رگ یعنی قیفال و باسلیق از هر دو جانب گردن به هردو دست فرودآید و اندر لغت یونان کرانه چیزها را قیفال گویند. و این رگ را قیفال از بهر این گویند که بر کرانه ذراع نهاده است و فصد قیفال علتهای سر و چشم و بینی و کام و دهان و دندان و لب را سودمند بود.( از ذخیره خوارزمشاهی ) :
هر یکی از ساعدین مادر و بازو
خویشتن آویخته با کحل و قیفال.منوچهری ( از فرهنگ فارسی معین ).از هر مژه هر زمان ز شوقت
می بگشائیم هزار قیفال.
- قیفال از دست مردمک دیده زدن ؛ کنایه از خون گریستن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
عدو حرارت بیم تو دارد اندر دل