معنی کلمه قیصریه در لغت نامه دهخدا
قیصریة. [ ق َ ص َ ری ی َ ] ( اِخ ) از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات سط و عرض آن از خط استوا لطک در پای کوه ارجاسب افتاده است. شهری بزرگ است قلعه آن را سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی بارو از سنگ تراشیده ساخت. حقوق دیوانیش صدوچهل هزاردینار است. در معجم البلدان آمده است : در او بلیناس حکیم جهت قیصر حمامی ساخته بود که به چراغی گرم میشد و در او مقامی است منسوب به مجلس محمدبن حنفیةبن امیرالمؤمنین علی کرم اﷲ وجهه و او را عظیم متبرک دارند. ( نزهةالقلوب ج 3 ص 98 ). رجوع به قیساریة شود.
قیصریه. [ ق َ ص َ ری ی َ ] ( معرب ، ص نسبی ، اِ ) دراهمی است منسوب به قیصر روم. رجوع به النقود العربیة ص 152 شود.
قیصریه. [ ق َ ص َ ری ی َ ] ( اِخ ) نام محلی است در اصفهان.
- امثال :
برای یک دستمال قیصریه را آتش میزند.
قیصریه. [ ق َ ص َ ری ی َ / ی ِ ] ( اِ ) راسته بازار بزرگ. ( فرهنگ فارسی معین ) : اهل تبریز حسب الفرمان شاه جهان شهر را آذین بسته قیصریه و بازارها را چون نوعروسان حجله نشاط آراستند. ( فرهنگ فارسی معین از عالم آرا ص 100 ).
قیصریه. [ ق َ ص َری ی َ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک کاشان. ( آنندراج ).
قیصریه. [ ق َ ص َ ری ی َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آلان براغوش بخش آلان براغوش شهرستان سراب ، سکنه آن 1141 تن. آب آن از رودخانه چای. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت ، گله داری ، کارگری و صنایع دستی زنان آنجا فرش بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).