قوچی

معنی کلمه قوچی در لغت نامه دهخدا

قوچی. ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، سکنه آن 160 تن. آب آن از رودخانه قزل قلعه. محصول آن غلات ، برنج ، نخود، بزرک و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

معنی کلمه قوچی در فرهنگ فارسی

دهی از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه .

جملاتی از کاربرد کلمه قوچی

گوش قوچی سنگین است. یکی از گوش‌هایش ناشنواست. این است که هر چیز را دوّمین بار و به فریاد درمی‌یابد.
یزدان ذبیح خود را قوچی فدا نیاید این گرگ میش خود را بخشد اگر شبانی
در بندهای ۳۲ تا ۵۲ سخن از شاه‌های اساطیری و پهلوان‌ها و شخصیت‌هایی در میان است که این ایزدبانو را ستوده‌اند و از او یاری خواسته‌اند. مانند هوشنگ، جمشید، فریدون، ضحاک، هوم، کیخسرو، زرتشت، گشتاسب (بندهای ۳ تا ۳۱ یشت ۹). بندهای ۵۳ تا ۶۲ در ستایش اَشی و آیین‌های پرستش وی است. در بند ۵۳ فهرست کسانی ذکر شده‌است که از نثارهایی که به اَشی هدیه می‌شود، محروم‌اند. در بندهای ۵۵ و ۵۶ به اسطوره‌ای اشاره شده‌است که بر طبق آن اشی در هنگامی که تورانی‌ها او را تعقیب می‌کردند، خود را در زیر پای گاو و بعد زیر گردن قوچی پنهان کرد، اما پسرهای جوان و دوشیزه‌های شوی ناکرده جای او را نشان دادند و اَشی از این رفتار گله مند است. در بندهای بعد سه گله او از گناهکارها ذکر شده‌است.