قولان
معنی کلمه قولان در فرهنگ فارسی
معنی کلمه قولان در دانشنامه عمومی
روستای قولان روزگاری شهری بود که جمعیت آن بالغ بر ۱۰۰۰۰نفر می شد و به عنوان پایگاه نظامی و سیاسی آن زمان مطرح بوده است. اما جمعیت کنونی آن بر اساس بانک اطلاعات جامع روستایی ایران، نزدیک ۵۰۰ نفر می باشد.
قولان در ترکی به معنی کره اسب ( ماده ) است ازعمده محصولات روستا میتوان به انار درجه یک انجیر توت گردو اشاره کرد
قولان (استان جامبیل). قولان ( به قزاقی: Құлан، قۇلان ) یک منطقهٔ مسکونی در قزاقستان است که در شهرستان تورار ریسکولوف واقع شده است.
جملاتی از کاربرد کلمه قولان
ابن عباس گفت: لو انهم صبروا حتی یخرج الیهم، رسول اللَّه (ص) لاطلق اسراهم کلهم بغیر فدی و قوله: أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ فیه قولان احدهما: لا یفعلون فعل العقلاء لقلّة اناتهم و کثرة تهورهم، فان النبی (ص) لم یکن یحتجب عن الناس الا فی وقت یخلو فیه بامر نفسه، فمن أزعجه عن ذلک کان منسوبا الی قلة العقل و سوء الادب. و الثانی: لا یعلمون عظم حرمتک و ان الصبر خیر لهم، لانک کنت تعتقهم جمیعا.
إِلَّا مَنْ ظَلَمَ فی هذا الاستثناء قولان: احدهما انّه متّصل و ظلمهم ذنبهم قبل النبوّة، و قیل هو الصغیرة سمّیت ظلما، و التقدیر: لا یخاف لدیّ المرسلون الا رسول ظلم بارتکاب صغیرة، فانّه یخافنی الّا ان یتوب بعد ذلک فاغفر له، قال: الحسن قال اللَّه تعالی لموسی انّما اخفتک لقتلک القبطی، و القول الثانی انّه استثناء منقطع و معناه لکن من ظلم فانّه یخافنی الّا ان یتوب و یعمل صالحا فانّی اغفر له و ارحمه.
وَ جَحَدُوا بِها لا یکون الجحود الا من علم من الجاحد. و قیل لا یکون الجحود الا بعد الاقرار بما عرف و اصل الجحد قلّة الخیر، و فی الباء قولان: احدهما، زیادة کقول الشاعر: نضرب بالسّیف و نرجوا بالفرج.
را داراست. مشخص میشود که این راهبرد کاملاً معقولانهاست. اگر تابع آروین
و قیل: اسمعناک، من قوله: أَذِنَتْ لِرَبِّها. ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ فیه قولان: احدهما انه من قول الآلهة، ای ما منا من یشهد لنفسه انه شریکک. و قیل: هو من قول المشرکین، ای ما منا من احد یشهد علی نفسه بالشرک، لانهم لمّا عاینوا القیامة و العذاب تبرّؤا من الاصنام.
در صورت وقوع معاملات داده ها ، برای حفظ حریم خصوصی باید تمام تلاش معقولانه صورت گیرد.
و فی روایة فیعرجان به فیقولان ربّنا هذا عبدک المؤمن فیقول الرّب اروه مقعده من کرامتی، ثمّ اعیدوه فی القبر فانّی قضیت منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ»، «من» هاهنا لابتداء الغایة و قوله: «مِنْ رَسُولٍ» من زیادة لعموم النفی و اختلفوا فی الرّسول و النبی فقال بعضهم کلّ رسول نبیّ و کلّ نبیّ رسول، و قال بعضهم الرسول اعلی شأنا لانّ کلّ رسول نبیّ و لیس کلّ نبیّ رسولا، و قال بعضهم الرّسول هو الشّارع و النبیّ الحافظ شریعة غیره، و قال بعضهم الرّسول الّذی یأتیه الملک بالوحی و النبیّ الّذی یری فی المنام ما یوحی الیه، «إِلَّا إِذا تَمَنَّی»، فیها قولان: احدهما تمنّی ای حدّث نفسه، و الثانی تمنّی ای تلا، و منه قول الشاعر:
قوله تعالی: أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ؟.. الآیه هذا من رؤیة القلب و هی العلم، و المعنی الم تعلم انّ اللَّه هو الّذی مدّ الظّل؟ و یجوز ان یکون من رؤیة العین فتکون الرّؤیة بمعنی النّظر و لذلک قال: إِلی رَبِّکَ و المعنی الم تنظر الی صنع ربّک کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ؟ فیه قولان: احدهما انّ الظّلّ ما بین طلوع الفجر و طلوع الشّمس مثل ظلّ الجنّة ظلّ ممدود لا شمس فیه و لا ظلمة. و القول الثّانی، هو اللّیل لانّه ظلّ الارض، و یعم الدّنیا کلّها، وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ای دائما ثابتا لا یزول کما فی الجنّة. ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ ای علی الظّلّ دَلِیلًا لانّ بالشّمس یعرف الظّلّ، لو لا الشّمس ما عرف الظّلّ. و قیل جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا ای تبیعا یتّبعه فینسخه. قال ابو عبیدة: الظّلّ ما نسخته الشّمس و هو بالغداة، و الفیء ما نسخ الشّمس و هو بعد الزّوال، سمّی فیئا لانّه فاء من جانب المغرب الی جانب المشرق. و قیل معناه جعلنا الشّمس مع الظّلّ دلیلا علی وحدانیّة اللَّه عزّ و جل و کمال قدرته. و قیل جعلناهما دلیلا علی اوقات الصّلاة و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ علّق اوقات الصّلاة بالشّمس و الظّلّ.
آلبرت اینشتین میگوید: «دانش تنها میتواند چیستی را معلوم دارد، اما نه آنچه را باید باشد و انواع قضاوتهای ارزشی خارج از قلمرو آن باقی خواهد ماند. از جهت دیگر دین تنها افکار و اعمال انسانی را ارزیابی میکند، دین نمیتواند معقولانه از حقایق و روابط بین آنها سخن گوید… اما اکنون قلمرو علم و دین کاملاً از یکدیگر جدا شدهاست، علیرغم اینکه بین آنها روابط دو جانبه و وابستگیهای قوی وجود دارد. هر چند ممکن است مذهب هدفها را مشخص سازد اما این علم است که به ما کمک میکند به این هدفها برسیم.»