قواعد

معنی کلمه قواعد در لغت نامه دهخدا

قواعد. [ ق َ ع ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قاعد، زن بازایستاده از زه و غیره. || نهال خرما که تنه گرفته باشد. رجوع به قاعد شود. || ج ِ قاعدة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) : و قواعدملک او مصون و محفوظ. ( فارسنامه ابن البلخی ص 82 ).
نبایدت که پریشان شود قواعد ملک
نگاه دار دل مردم از پریشانی.سعدی.- قواعدالبیت ؛ اساس البیت. ( اقرب الموارد ). بنیادهای خانه. ( منتهی الارب ).
- قواعدالهودج ؛ چهارچوب بر پهنای هوده. ( منتهی الارب ). رجوع به قاعدة شود.

معنی کلمه قواعد در فرهنگ معین

(قَ عِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قاعده .

معنی کلمه قواعد در فرهنگ عمید

= قاعده

معنی کلمه قواعد در فرهنگ فارسی

جمع قاعده

معنی کلمه قواعد در ویکی واژه

جِ قاعده.

جملاتی از کاربرد کلمه قواعد

فسادر را نبود دست بر قواعد کون اگر به رأی تو باشد زمانه را تدبیر
قواعد زخانه نشینی ملول بیک ره شده در جوار جلا
از ایشان گیر تعلیم قواعد پس آنگه صاحب ارشاد میباش
این شکل بستگی به توانایی ارتباط گروه دارد. محتوا و شکل ارتباط با هم می‌سازند پیامی را که به سوی مقصد فرستاده می‌شود. هدف می‌تواند خود شخص، شخص یا موجود دیگر، نهاد دیگر (مانند یک شرکت یا گروهی از موجودات) باشد. ارتباط می‌تواند به عنوان ادارهٔ فرایندهای انتقال اطلاعات به وسیله سه سطح از قواعد وابسته به
بود ثابت چو کوه اندر شدائد دگر مثبت در احکام و قواعد
از بهر نظام قواعد دین با دشمن دین کارزار کرده
بپشت ماهی قعرش ، بماه کنگره ها ز سنگ خاره مر او را قواعد و ارکان
سلطان اویس داور دین کز کمال عدل در سلطنت قواعد نوشین روان نهاد
. تعدادی دیگر از قواعد به این شکل هستند:
گفت: وای بر تو مگر ندانی که قواعد زنان بیوه‌اند؟ گفت: پس مرا جزء کوران بنویس. گفت: باشد چه خداوند فرموده است: «و آنها لاتعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور» وی را جزء کوران بنوشت.