قنق
معنی کلمه قنق در فرهنگ معین

قنق

معنی کلمه قنق در فرهنگ معین

(قُ نُ ) [ تر. = قونوق ] (اِ. ) مهمان ، مسافر.

معنی کلمه قنق در فرهنگ عمید

مهمان: صوفی ای می گشت در دور افق / تا شبی در خانقاهی شد قنق (مولوی: ۲۰۰ ).

معنی کلمه قنق در فرهنگ فارسی

قونوق: مسافر، مهمان
( اسم ) ۱ - مهمان : صوفیی میگشت در دور افق تا شبی در خانقاهی شد قنق . ۲ - مسافر .

معنی کلمه قنق در دانشنامه عمومی

قِنِق ( ترکی آذربایجانی: Qınıq؛ ترکی استانبولی: Kınık ؛ ترکمنی: Gynyk ) یا قنیق، قنیک، قونوق، یکی از ۲۲ قبیله بزرگ تُرکان اغوز ( یا ترک ) بود.
ترکان اوغوز شاخه ای از مردمان ترک بودند. در اوایل قرون وسطی بیشتر آنها کوچ نشین بودند و ساختار سیاسی آنها قبیله ای بود. ترکان اغوز از ٢٢ یا ٢۴ قبیله تشکیل می شدند. این قبایل در منابع اسلامی، تا قرن دهم میلادی، ترکمن نامیده میشدند. در "افسانه اغوزخان" نیز از این قبایل یاد شده است. طبق افسانه مذکور، ٢۴ قبیله در دو گروه اصلی وجود داشتند. هر گروه با سه برادر و هر برادر قرار بود چهار پسر داشته باشند. در این طبقه بندی ایل قنق از نوادگان دنیز خان پسر اغوز خان بود، که به نوبه خود در گروه اوچوک قرار داشت.
طبق دایره المعارف اسلام قنق "عالی در همه جا" معنا می دهد. قبیله قنق در «دیوان الغات الترک» نوشته محمود کاشغری، متعلق به قرن یازدهم میلادی، اولین قبیله در فهرست قبائل اغوز بودند. اما در فهرست تهیه شده توسط رشیدالدین همدانی، در قرن سیزدهم میلادی، قنق آخرین قبیله در فهرست مذکور است. در فهرست طوایف ترکمن ( اغوز ) که توسط ابوالغازی بهادرخان، مورخ خانات خیوه، که در اثر شجره تراکمه ارائه شده است، از قبیله قنق به عنوان نوادگان دنیز خان یاد شده است. نام قبیله هم به معنای "محترم" آورده شده است.
قنق از نظر تاریخی قبیله مهمی است. زیرا امپراتوری سلجوقی توسط رهبران قبیله قنق تأسیس شد. در قرن دهم، رهبر قبیله قنق، دقاق ( به معنای "کمان آهنین" ) بود. پس از او به ترتیب پسرش سلجوق و سپس نوه اش، ارسلان یبغو، رهبر قبیله شدند. امپراتوری سلجوقی توسط طغرل و چغری، برادرزاده های ارسلان، تأسیس شد. سلجوقیان روم، شاخه ای از سلجوقیان، توسط سلیمان بن قتلمش، نوه ارسلان یبغو، تأسیس شد.
ابوالغازی بهادرخان در کتاب خود ( شجره التراکمه ) این چنین نوشته است:
"«هنگامی که سلجوقیان بر جهان اسلام حاکم شدند، گفتند: ما از قبیله ترکمنان قنق هستیم، سپس گفتند: ما از دست کی خسرو، نوه دختری افراسیاب، گریختیم و قبیله قنق را تشکیل دادیم. سلجوقیان پدران خود را شمردند و پس از ٣۵ نسل، در افراسیاب توقف کردند و گفتند که آنها فرزندان و فرزندان افراسیاب هستند. "
اکثر قنق ها در زمان امپراتوری سلجوقی و حمله مغول در قرن سیزدهم، به آناتولی مهاجرت کردند. در اسناد رسمی عثمانی در قرن شانزدهم، ٨١ شهرک به نام قنق وجود داشت. اگرچه آنها در طول تاریخ تا حد زیادی توسط سایر قبایل اوغوز جذب شده اند، اما هنوز سکونتگاه های زیادی وجود دارد که نام کینیک را یدک می کشند. به عنوان مثال، در استان ازمیر، قنق نام یکی از مراکز منطقه ایلچه است. روستاهای زیادی نیز وجود دارد. در حال حاضر ٢٨ آبادی مختلف در ترکیه نام قنق را بر خود دارند.
قنق (ازمیر). کینیک ( به ترکی استانبولی: Kınık ) شهری است در کشور ترکیه که در استان ازمیر واقع شده است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی ۱۱٬۷۵۲ نفر و بر اساس برآوردهای سال ۲۰۰۹ میلادی ۱۲٬۱۶۴ نفر می باشد.

معنی کلمه قنق در ویکی واژه

مهمان، مسا

جملاتی از کاربرد کلمه قنق

قره‌خانیان چندین بار توسط قوای ارسلان یبغو شکست خوردند. ارسلان همچنین علی‌تگین را در جریان جنگ داخلی قره‌خانیان پشتیبانی می‌نمود. سرانجام در سال ۱۰۲۵ سلطان یوسف قدیر، از سلطان‌های قره‌خانی با محمود غزنوی دیدار کرد و ائتلافی علیه قنق‌ها تشکیل داد. این تهدید برای ایل قنق بسیار بزرگ بود و باعث شد که ارسلان ایل خود را به صحرا منتقل کند. با این وجود ارسلان و پسرش قُتَلمیش توسط محمود غزنوی به اسارت گرفته شدند. دو داستان مختلف از اسارت این دو بازگو شده‌است. در یکی از آنها این دو تسلیم می‌شوند و در دیگری محمود با ترفندی موفق به اسارت گرفتن آنها می‌شود.
ارسلان یبغو (متوفی ۱۰۳۲) از امیران ترک‌تبار قبیله قنق بود؛ قبیله‌ای که اعضای آن بعدها امپراتوری سلجوقی را بنیاد نمودند.
چون راه رفتنی‌ست توقف هلاکت‌ست چونت قنق کند که بیا خرگه اندرآ
ای ماه بیرون از افق ای ما تو را امشب قنق چون شب جهان را شد تتق پنهان روان را کار شد
ما به جمع از منزل قنقور الانگ باز گشتیم از فلک بگذشته بانگ
باز باد اندر فتاد این سراسقنقوز را پاره بتوان کرد گویی بر سر او گوز را
چو عقل عقل قنق شد درون خرگه جسم عقول هیچ ندارد مجال در دیده
خاطرش شد سوی صوفی قنق اندر آن سودا فرو شد تا عنق
شد از تیغ‌ شجاع ‌السلطنه دشت قرابوقا ز خون قنقرات زشت‌سیرت بحر پهناور
آن یکی را بیگهان آمد قنق ساخت او را هم‌چو طوق اندر عنق
لولیکان قنق در کف گوشه تتق وز تتق آن عروس شاه جهان آمدند
داد ده ای عشق مرا وز در انصاف درآ چون ابدا آن توام نی قنقم رهگذری